عروسکم
پارت : ۴۵
ایو : خوب اینکه خبر خوبیه صبر کن الان به بابا زنگ میزنم (رفت سمت تلفن که جویی دستشو گرفت)
جویی : من .. من از تهیونگ باردار نیستم
ایو : نگو که از
جویی : (سر تکون داد)
____________
ویو شب خونه جنی =
خوب همه بچه ها امده بودن خونه من یه عالمه خوراکی گرفته بودم واسه شب که دورهم بخوریم اما جینسو بعد از شام میومدن خونه مامانم بودن
جنی : بفرما اینم خوراکی
لیسا : پشم ، چقد پاستیل
رزی : کوک چرا دورسی ؟
کوک : میگم کاشکی
جنی : تهیونگ قرار شد شب وقتشو خالی کنه و با تماس تصویری بیاد پیشمون
کوک : با این حرفت روز م و ساختی
جیمین : جین و جیسو چرا نیومدن ؟
لیسا : جیسو میخواست امشب به مامانش بگه که حاملس
بچها : حاملهههههه
جنی : لیسا ریدی تو سوپرایز
کوک : وای پشم
رزی : جنی داری خاله میشی
جیمی : وای جین یکم صبر میکردی
رزی : همین کم مونده تو از صبر کرد حرف بزنی
{همه زدن زیر خنده}
جنی : ولی بچها به روی جیسو نیارید
لی لی : چرا ایرادش چیه؟
جنی : نه ایرادی که نداره فقط
رزی : فقط چی ؟
جنی : اخه جیسو خیلی خجالت میکشه که به دو سال نکشیده حامله شده
بچها : اوکی
________
شرکت آیو=
جویی : حالا من باید چیکار کنم؟(گریه)
ایو : برو سرتو گل بگیر(در حالی که پشت میز نشسته)
جویی : خوب من مست بودم
آیو : هی گفتم به خاطر پز دادن نرو دنبال پسرا
جویی : خودت واسه چی دنبال جونگکوک بود ها؟(داد و عصبانی)
آیو : باید یه کاری بکنی تهیونگ فکر کنه بچه خودشه
جویی : اخه خره دارم میگم تهیونگ حتی نگام هم نمیکنه(گریهههه)
آیو : یه نقشه دارم (بشکن میزنه)
______
خونه خانم کیم =
گارسون : خانم اقا شام امادس
ویو جین :
جیسو خیلی اضطراب داشت قشنگ معلوم بود به یه جا خیره میشد و پاشو تند تند میکوبید زمین ، واسم خیلی جالب بود که چطوری میتونه با پدر خواندش کنار بیاد و انقدر راحت با هاش مکالمه داشته باشه و همینجور مامانش خیلی باکلاس بود برگام داشت میریخت
سر میز شام
خانم کیم : بفرمایید پسرم خجالت نکش برا خودتون بکشید(باکلاس)
جین : اوه مرسی واقعا زحمت کشیدید
پ : جیسو دخترم چرا با غذا نمیخوری
جیسو : اهه جانم ؟ خوب میخورم مرسی
راوی : جین یکم سوپ برای جیسو ریخت و این که جین درکش میکرد جیسو رو اروم میکرد جیسو نگاهی زیر چشمی به جین کرد و لبخند زد و چشماشو به معنی دوست دارم باز و بسته کرد(جیسو ❌استاد ارتباط چشمی ✔)جیسو شروع به خورد میکنه و جین هم همینطور
خدمتکار : خانم کیم یه لحظه میاید
خانم رفت
جین : جیسو فرست خوبیه الان به مامانت بگو من پشتتم
جیسو : باشه
ده دقیقه بعد
جیسو : مامان میخواستم یه چیزی بگم
م : بفرما
جیسو : مامان داری نوه دار میشی
م : چی
______
راوی : دختر و پسرا دارن تلفنی با ته صحبت میکنن
ته : اره دیگه خیلی خنده دار بود
کوک : هیی از خنده پاره شدم
جویی : تهیونگ
ایو : خوب اینکه خبر خوبیه صبر کن الان به بابا زنگ میزنم (رفت سمت تلفن که جویی دستشو گرفت)
جویی : من .. من از تهیونگ باردار نیستم
ایو : نگو که از
جویی : (سر تکون داد)
____________
ویو شب خونه جنی =
خوب همه بچه ها امده بودن خونه من یه عالمه خوراکی گرفته بودم واسه شب که دورهم بخوریم اما جینسو بعد از شام میومدن خونه مامانم بودن
جنی : بفرما اینم خوراکی
لیسا : پشم ، چقد پاستیل
رزی : کوک چرا دورسی ؟
کوک : میگم کاشکی
جنی : تهیونگ قرار شد شب وقتشو خالی کنه و با تماس تصویری بیاد پیشمون
کوک : با این حرفت روز م و ساختی
جیمین : جین و جیسو چرا نیومدن ؟
لیسا : جیسو میخواست امشب به مامانش بگه که حاملس
بچها : حاملهههههه
جنی : لیسا ریدی تو سوپرایز
کوک : وای پشم
رزی : جنی داری خاله میشی
جیمی : وای جین یکم صبر میکردی
رزی : همین کم مونده تو از صبر کرد حرف بزنی
{همه زدن زیر خنده}
جنی : ولی بچها به روی جیسو نیارید
لی لی : چرا ایرادش چیه؟
جنی : نه ایرادی که نداره فقط
رزی : فقط چی ؟
جنی : اخه جیسو خیلی خجالت میکشه که به دو سال نکشیده حامله شده
بچها : اوکی
________
شرکت آیو=
جویی : حالا من باید چیکار کنم؟(گریه)
ایو : برو سرتو گل بگیر(در حالی که پشت میز نشسته)
جویی : خوب من مست بودم
آیو : هی گفتم به خاطر پز دادن نرو دنبال پسرا
جویی : خودت واسه چی دنبال جونگکوک بود ها؟(داد و عصبانی)
آیو : باید یه کاری بکنی تهیونگ فکر کنه بچه خودشه
جویی : اخه خره دارم میگم تهیونگ حتی نگام هم نمیکنه(گریهههه)
آیو : یه نقشه دارم (بشکن میزنه)
______
خونه خانم کیم =
گارسون : خانم اقا شام امادس
ویو جین :
جیسو خیلی اضطراب داشت قشنگ معلوم بود به یه جا خیره میشد و پاشو تند تند میکوبید زمین ، واسم خیلی جالب بود که چطوری میتونه با پدر خواندش کنار بیاد و انقدر راحت با هاش مکالمه داشته باشه و همینجور مامانش خیلی باکلاس بود برگام داشت میریخت
سر میز شام
خانم کیم : بفرمایید پسرم خجالت نکش برا خودتون بکشید(باکلاس)
جین : اوه مرسی واقعا زحمت کشیدید
پ : جیسو دخترم چرا با غذا نمیخوری
جیسو : اهه جانم ؟ خوب میخورم مرسی
راوی : جین یکم سوپ برای جیسو ریخت و این که جین درکش میکرد جیسو رو اروم میکرد جیسو نگاهی زیر چشمی به جین کرد و لبخند زد و چشماشو به معنی دوست دارم باز و بسته کرد(جیسو ❌استاد ارتباط چشمی ✔)جیسو شروع به خورد میکنه و جین هم همینطور
خدمتکار : خانم کیم یه لحظه میاید
خانم رفت
جین : جیسو فرست خوبیه الان به مامانت بگو من پشتتم
جیسو : باشه
ده دقیقه بعد
جیسو : مامان میخواستم یه چیزی بگم
م : بفرما
جیسو : مامان داری نوه دار میشی
م : چی
______
راوی : دختر و پسرا دارن تلفنی با ته صحبت میکنن
ته : اره دیگه خیلی خنده دار بود
کوک : هیی از خنده پاره شدم
جویی : تهیونگ
- ۲.۲k
- ۲۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط