تکپارتی
#تکپارتی
#مافیای.خشن.من
ویو ات:
دیروز با یونگی دعوام شده بود جک هم دعوتم کرده بود به بار برای تولدش منم از لج یونگی رفتم به بار ساعت 9 بود بود و با یه لباس باز رفتم بار(علامت ات × ، جک /)
/های ات
×سلام
/میگم میای بریم یه کادو بهت بدم؟
×عااا باش
/دنبالم بیا
×اوک
دنبالش رفتم وارد یه اتاق شدیم یهویی در اتاق رو قفل کرد وای نه تله بود
/بیبی گرل بهتره راه بیای با ددی
×عوضی
ویو یونگی:
رفتم از شرکت سمت خونه با ات دیروز دعوام شده بود برای عذر خواهی یع کیک خریدم با یه دسته گل بزرگ رفتم خونه بی صدا رفتم غذایی کع خریده بودمو گذاشتم رو میز و شمع روشن کردم کیک و گل هم یه گوشه کنار گذاشتم رفتم ات رو از تو اتاق صدا کنم کع دیدم نیست متعجب رفتم همه جا رو گشتم کع یه نامه رو میزش دیدم از جک بود مکانش توی بار بود نکنه رفته باشع حتما جک یه کاریش میکنه تفنگمو با سوئیچ ماشین برداشتم و با سرعت ۲۰۰ میرفتم رسیدم سریع رفتم تمام اتاقا رو چک کردم کع با یه فاجعه مواجه شدم
/هن تو اینجا چیکا میکنی؟
(علامت یونگی +)
+اومدم زنمو ببرم خونه
/با..شه
+اما اول تو رو میکشم
شلیک کردم به سرش و بعد بدو رفتم پیش ات میخواستم دعواش کنم و 10 راند پیش بریم ولی اون الان خیلی ترسیده بود برای همون گذاشتم واسه فردا
×ببخشید(با گریه)
+اشکالی نداره
×نباید میرفتم(با گریه)
+مهم نیس بیا بریم خونه
سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه در خونه رو واسع ات باز کردم کع یهویی پرید بغلمو ل.ب.مو بوس.ید
×خیلی گوگولی شدهههه
+بلاخره دیگه یه شوهر مهربون و کیوت داری
×بله دیگه
رفتیم سر میز شام غذا رو خوردیم و رفتم ات رو از پشت بغل کردم
+بیب
×بلع ددی؟
+آفرین به بیبی گرلم(با ذهن کثیف خودتون)
راوی:
دوقلو آوردن و همین دیگع خدافظ
#مافیای.خشن.من
ویو ات:
دیروز با یونگی دعوام شده بود جک هم دعوتم کرده بود به بار برای تولدش منم از لج یونگی رفتم به بار ساعت 9 بود بود و با یه لباس باز رفتم بار(علامت ات × ، جک /)
/های ات
×سلام
/میگم میای بریم یه کادو بهت بدم؟
×عااا باش
/دنبالم بیا
×اوک
دنبالش رفتم وارد یه اتاق شدیم یهویی در اتاق رو قفل کرد وای نه تله بود
/بیبی گرل بهتره راه بیای با ددی
×عوضی
ویو یونگی:
رفتم از شرکت سمت خونه با ات دیروز دعوام شده بود برای عذر خواهی یع کیک خریدم با یه دسته گل بزرگ رفتم خونه بی صدا رفتم غذایی کع خریده بودمو گذاشتم رو میز و شمع روشن کردم کیک و گل هم یه گوشه کنار گذاشتم رفتم ات رو از تو اتاق صدا کنم کع دیدم نیست متعجب رفتم همه جا رو گشتم کع یه نامه رو میزش دیدم از جک بود مکانش توی بار بود نکنه رفته باشع حتما جک یه کاریش میکنه تفنگمو با سوئیچ ماشین برداشتم و با سرعت ۲۰۰ میرفتم رسیدم سریع رفتم تمام اتاقا رو چک کردم کع با یه فاجعه مواجه شدم
/هن تو اینجا چیکا میکنی؟
(علامت یونگی +)
+اومدم زنمو ببرم خونه
/با..شه
+اما اول تو رو میکشم
شلیک کردم به سرش و بعد بدو رفتم پیش ات میخواستم دعواش کنم و 10 راند پیش بریم ولی اون الان خیلی ترسیده بود برای همون گذاشتم واسه فردا
×ببخشید(با گریه)
+اشکالی نداره
×نباید میرفتم(با گریه)
+مهم نیس بیا بریم خونه
سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه در خونه رو واسع ات باز کردم کع یهویی پرید بغلمو ل.ب.مو بوس.ید
×خیلی گوگولی شدهههه
+بلاخره دیگه یه شوهر مهربون و کیوت داری
×بله دیگه
رفتیم سر میز شام غذا رو خوردیم و رفتم ات رو از پشت بغل کردم
+بیب
×بلع ددی؟
+آفرین به بیبی گرلم(با ذهن کثیف خودتون)
راوی:
دوقلو آوردن و همین دیگع خدافظ
۱۳.۲k
۲۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.