یهو کوک اومد پایین
یهو کوک اومد پایین
کوک:سلامممم
م.ک:پسرم امروز خیلی خوابیدی ها
کوک:ببخشید اوما خیلی خسته بودم
م.ک:باشه حالا تا بورام میاد بیاید کمک کنید سفره رو بچینیم
ا.ت:مگه اجوما نیست؟
م.ا:نه مرخصی گرفته
ا.ت:آها
بعد با هم سفره رو چیدیم که بورام هم اومد
بورام:سلام سلام
م.ا:سلام دخترم بیا بشین
بورام:مرسی
ا.ت:یاا ی وقت خسته نشی
بورام:ی سفره چیدی دیگه
ا.ت:خب میز گندست هی باید دورش بچرخم
همه:(خنده)
هانول:خب دیگه غذاتونو بخرید
بورام و ا.ت و کوک:چشم
شروع کردیم به خوردن که یهو بورام نوشابش ریخت روش
بورام:ای وای
ا.ت:اشکالی نداره بیا بریم بشوریمش
بورام:باشه
باهم رفتیم تو دستشویی و لباس بورام رو شستیم و اومدیم بیرون
ا.ت:تو بر لباست رو عوض کن خیسه
بورام:باشه الان میام
رفتم پایین و دوباره شروع کردم به غذا خوردن که بورام هم اومد
(بعد از غذا)
سفره رو جمع کردیم و رفتیم تو حال
کوک و بورام و ا.ت:خیلی خوابم میاد🥱
مامانا:🤨🩴
بورام:نه نه چیزه...
ا.ت:کی گفته ما خوابمون میاد مگه نه(لبخند زایه)
کوک:ا..اره اره
مامانا:😇
بورام:ولی من میخوام بخوابم(در گوش ا.ت)
ا.ت:منم(در گوش بورام)
م.ا:بیاید بریم تو حیاط
همه:بریم
(ویو م.ا)
رفتیم تو حیاط و نشستیم رو سندلی ها منو هانول و م.ک داشتیم حرف میزدیم که دیدیم بچه ها خوابیدن
م.ک:(خنده)
هانول:اینجا که نمیشه بخوابن
م.ا:وایسا من بیدارشون میکنم
رفتم صداشون کردم اما...
کوک:سلامممم
م.ک:پسرم امروز خیلی خوابیدی ها
کوک:ببخشید اوما خیلی خسته بودم
م.ک:باشه حالا تا بورام میاد بیاید کمک کنید سفره رو بچینیم
ا.ت:مگه اجوما نیست؟
م.ا:نه مرخصی گرفته
ا.ت:آها
بعد با هم سفره رو چیدیم که بورام هم اومد
بورام:سلام سلام
م.ا:سلام دخترم بیا بشین
بورام:مرسی
ا.ت:یاا ی وقت خسته نشی
بورام:ی سفره چیدی دیگه
ا.ت:خب میز گندست هی باید دورش بچرخم
همه:(خنده)
هانول:خب دیگه غذاتونو بخرید
بورام و ا.ت و کوک:چشم
شروع کردیم به خوردن که یهو بورام نوشابش ریخت روش
بورام:ای وای
ا.ت:اشکالی نداره بیا بریم بشوریمش
بورام:باشه
باهم رفتیم تو دستشویی و لباس بورام رو شستیم و اومدیم بیرون
ا.ت:تو بر لباست رو عوض کن خیسه
بورام:باشه الان میام
رفتم پایین و دوباره شروع کردم به غذا خوردن که بورام هم اومد
(بعد از غذا)
سفره رو جمع کردیم و رفتیم تو حال
کوک و بورام و ا.ت:خیلی خوابم میاد🥱
مامانا:🤨🩴
بورام:نه نه چیزه...
ا.ت:کی گفته ما خوابمون میاد مگه نه(لبخند زایه)
کوک:ا..اره اره
مامانا:😇
بورام:ولی من میخوام بخوابم(در گوش ا.ت)
ا.ت:منم(در گوش بورام)
م.ا:بیاید بریم تو حیاط
همه:بریم
(ویو م.ا)
رفتیم تو حیاط و نشستیم رو سندلی ها منو هانول و م.ک داشتیم حرف میزدیم که دیدیم بچه ها خوابیدن
م.ک:(خنده)
هانول:اینجا که نمیشه بخوابن
م.ا:وایسا من بیدارشون میکنم
رفتم صداشون کردم اما...
۶.۳k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.