که کوک گفت
که کوک گفت
کوک:وای خیلی خوب بود
ا.ت:اوف پاشو برو کاراتو بکن بریم پایین
کوک:چشم بانو
بعد از روم پا شد و رفت تو دستشویی منم رفتم تو حمام و ی آبی به دست و صورتم زدم واومد بیرون کوک هنوز تو دستشویی بود پس لباس هام رو عوض کردم(عکسشو میزارم)و رفتم پایین تا کوک بیاد
م.ا:به به ا.ت خانوم میخوابیدی حلا زوده(خنده)
ا.ت:اوما مسخره نکن خب خسته بودم
م.ک:کوک و بورام هنوز خوابن؟
ا.ت:کوک دستشویی ولی بورام رو نمیدونم
هانول:میشه لطفا صداش کنی
ا.ت:حتما
رفتم بالا و در اتاق بورام رو باز کردم که دیدم خوابه
ا.ت:یاا بورام پاشو
بورام:ولم کن خوابم میاد
ا.ت:یاا میخوای بلایی که سر کوک اومد سر تو هم بیاد
بورام:باشه باشه الان میام
ا.ت:پس من میرم
بورام:اوکی
رفتم بیرون و به خاله هانول گفتم که یهو...
کوک:وای خیلی خوب بود
ا.ت:اوف پاشو برو کاراتو بکن بریم پایین
کوک:چشم بانو
بعد از روم پا شد و رفت تو دستشویی منم رفتم تو حمام و ی آبی به دست و صورتم زدم واومد بیرون کوک هنوز تو دستشویی بود پس لباس هام رو عوض کردم(عکسشو میزارم)و رفتم پایین تا کوک بیاد
م.ا:به به ا.ت خانوم میخوابیدی حلا زوده(خنده)
ا.ت:اوما مسخره نکن خب خسته بودم
م.ک:کوک و بورام هنوز خوابن؟
ا.ت:کوک دستشویی ولی بورام رو نمیدونم
هانول:میشه لطفا صداش کنی
ا.ت:حتما
رفتم بالا و در اتاق بورام رو باز کردم که دیدم خوابه
ا.ت:یاا بورام پاشو
بورام:ولم کن خوابم میاد
ا.ت:یاا میخوای بلایی که سر کوک اومد سر تو هم بیاد
بورام:باشه باشه الان میام
ا.ت:پس من میرم
بورام:اوکی
رفتم بیرون و به خاله هانول گفتم که یهو...
۹.۳k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.