ستاره من(پارت 26)
ستاره من(پارت 26)
و جیمین خیلی تند و بی ادبانه گفت
جیمین: جرعت اینو نداشته باش پاتو تو چادر عشق من بزاری که اگه این کارو کنی پاتو خورد میکنم
*یوچان چشماشو چرخوند و رفت*
جئونگ امد پیش جیمین
جئونگ: حال ا. ت چطوره
جیمین: بیدار شد حالش خوب بود الان گفتم یه کم استراحت کنه
جئونگ: خوبه
جیمین سرشو تکون داد
یهو مدیر با بلندگو داد زد
مدیر: حیوانات وحشی فردا به باغ وحش خود برمیگردید همین یه روزه رو لطفا ادم باشید البته نمیشه از حیوان انتظار ادم بودن داشته باشیم الانم که غذاهاتون رو خوردین برگردین تو چادر هاتون
یونا داشت میرفت به سمت چادرش که با تهیونگ برخورد کرد وقتی سرشو بالا کرد چشماش با دیدن تهیونگ برق زد و تهیونگ هم با دیدن تمچین دختر زیبای چشماش برق زد
تهیونگ: اوه ببخشید دوشیزه
یونا: ا. ا اشکالی نداره
*سریع رفت*
ویو جیمین
داشتم میرفتم که یونا تهیونگ دیدم نکنه هولی جنگکوک به این توله سگ رسیده رفتم پیشش
جیمین: هووو توله سگ
تهیونگ مثل مجسمه اونجا وایساده بود کت جیمین محکم زد به سرش
تهیونگ: اخخ داداش چرا میزنی
جیمین: هوو توله سگ به یونا چی میگفتی
تهیونگ: یونا؟ ببخشید منظورتون یونا خانومه
جیمین: این باز عاشق شد
تهیونگ: داداش
جیمین: بنال
تهیونگ: به عشق در نگاه اول اتقاد داری
جیمین که یاد خودش افتاد که تو همون نگاه اول به ا. ت برقی تو چشماش میدرخشید ولی این رو پنهان توی قلبش نگه داشت
جیمین: نه بابا این اصکل بازی چیه
تهیونگ: داداش من عاشق شدم
جیمین: عاشق یونا ها
تهیونگ: اره عاشق یونا شدم اون اون مثل شاهزاده ها یمونه
جیمین زد تو سرش
جیمین: خداا من چه گیری کردم
یهو صدای جیغ ا.ت امد
جیمین: این صدا چیه
تهیونگ: فک کنم صدای ا. ته
جیمین سریع رفت سمت چادر که.........
شرطا
30تا لایک
40تا کامنت
و جیمین خیلی تند و بی ادبانه گفت
جیمین: جرعت اینو نداشته باش پاتو تو چادر عشق من بزاری که اگه این کارو کنی پاتو خورد میکنم
*یوچان چشماشو چرخوند و رفت*
جئونگ امد پیش جیمین
جئونگ: حال ا. ت چطوره
جیمین: بیدار شد حالش خوب بود الان گفتم یه کم استراحت کنه
جئونگ: خوبه
جیمین سرشو تکون داد
یهو مدیر با بلندگو داد زد
مدیر: حیوانات وحشی فردا به باغ وحش خود برمیگردید همین یه روزه رو لطفا ادم باشید البته نمیشه از حیوان انتظار ادم بودن داشته باشیم الانم که غذاهاتون رو خوردین برگردین تو چادر هاتون
یونا داشت میرفت به سمت چادرش که با تهیونگ برخورد کرد وقتی سرشو بالا کرد چشماش با دیدن تهیونگ برق زد و تهیونگ هم با دیدن تمچین دختر زیبای چشماش برق زد
تهیونگ: اوه ببخشید دوشیزه
یونا: ا. ا اشکالی نداره
*سریع رفت*
ویو جیمین
داشتم میرفتم که یونا تهیونگ دیدم نکنه هولی جنگکوک به این توله سگ رسیده رفتم پیشش
جیمین: هووو توله سگ
تهیونگ مثل مجسمه اونجا وایساده بود کت جیمین محکم زد به سرش
تهیونگ: اخخ داداش چرا میزنی
جیمین: هوو توله سگ به یونا چی میگفتی
تهیونگ: یونا؟ ببخشید منظورتون یونا خانومه
جیمین: این باز عاشق شد
تهیونگ: داداش
جیمین: بنال
تهیونگ: به عشق در نگاه اول اتقاد داری
جیمین که یاد خودش افتاد که تو همون نگاه اول به ا. ت برقی تو چشماش میدرخشید ولی این رو پنهان توی قلبش نگه داشت
جیمین: نه بابا این اصکل بازی چیه
تهیونگ: داداش من عاشق شدم
جیمین: عاشق یونا ها
تهیونگ: اره عاشق یونا شدم اون اون مثل شاهزاده ها یمونه
جیمین زد تو سرش
جیمین: خداا من چه گیری کردم
یهو صدای جیغ ا.ت امد
جیمین: این صدا چیه
تهیونگ: فک کنم صدای ا. ته
جیمین سریع رفت سمت چادر که.........
شرطا
30تا لایک
40تا کامنت
۱۴.۳k
۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.