p3
p3
ویو کوک:
اونا داشتن بالا لباس عوض میکردن ماهم داشتیم درمورد چرا مارو میخواستن بکشن حرف میزدیم که تهیونگ سر یک موضوعی رو باز کرد
.........
*وای من عاشق اون دختره لونا شدم لامسب خیلی خفنه
×آره منم از لیا خوشم اومده
_پس من تنها نیستن
×*مگه توهم عاشق شدی!؟
_خب آره عاشق ا.ت شدم ولی زود اعتراف نکنید بزارید اوناهم نسبت بهتون حس پیدا کنن
*×اوکی
_خوبه ... اه وا اومدن
_*×چقدر کیوت شدن(تو ذهن)
+÷#ما اومدیم(سرد)
_خب بگید ببینم چرا میخواستید مارو بکشید
+نکنه میخواید جوهب پس بدم هااااا(داد)
_اوکی باشه آروم فقط یک سواله همین وحشی(جدی)
+خب ما سه تا بزرک ترین قاتل کره ایم بعد خیلی از مردم به ما درخواست میکنن کسایی رو پیشنهاد میکننو بکشیم همینع(پوزخند)
_خب اونی که زنگ زد کی بود هاااا(داد)
+نمیدونم فقط گفت :(به این آدرس بیا و این سه مافیارو بکش و بعد قطع کرد)(جدی)
_آها باشه بخورید غذاتونو
ویو ادمین
همه داشتن غذا میخوردن که یک دختر اوند داخل خونه و داد و بی داد کرد
........
(علامت دوست دختر کوک(لیوا):&)
&کووککککک(داد)
_تو اینجا چیکار میکنی(داد)
*×لیوا(تعجب)
#این دیگه کدوم خریه(به سمت دخترا)
&ددی این دخترای هرزه کین دیگه(کمی داد)
+÷#هوی مراقب حرف زدنت باشا نزار کاری کنیم که از به دنیا اوندنت پشیمونت کنیم مااااااا(جدی و با داد)
_هرزه فعلا تویی عوضی بهم خیانت کردی(بغض و داد)
& ...
+برین عقب یکاری باهاش کنیم که از این غلطا نکنه
بچه ها بریم(حمله کردن بعد از چند دقیقه کتک زدنشون کهرشون تموم شد)
+×*)دهنشون از روی تعجب باز مونده بود)
*واد واک شما علی هستین
+÷#ممنون(لبخند)
......
ویو کوک
بادیگاردا بدن بی جوح لیا رو از عمارت انداختن بیرون(نمرده بودا) وقتی ا.ت لبخند زد قند تو دلم آب شد💋
........
×میگم ساعت ۵ بریم بیرون
+÷#* اوکی
*کوکاینجایی باتوهم
_همینطوره هنگ بود (بچم ماتش برده😂)
×یااااا بو توهیم
_ هاچی !؟
#میگیم امشب ساعت ۵ بزیم بیرون
_آها اوکی😄
........
ویو ادمین
همه رفتن تو اتاق خودشون و لباسشونو بپوشن پیرا زود تر آماده شده بودن و مینتظر دختره بودن(لیا لونا و ا.ن منظورمع)
و دخترا هم اومدن
........
_×*چقدر خوشگل شدین(لبخند)
+÷#شماهم همینطور(لبخند جدی)
و...
ویو کوک:
اونا داشتن بالا لباس عوض میکردن ماهم داشتیم درمورد چرا مارو میخواستن بکشن حرف میزدیم که تهیونگ سر یک موضوعی رو باز کرد
.........
*وای من عاشق اون دختره لونا شدم لامسب خیلی خفنه
×آره منم از لیا خوشم اومده
_پس من تنها نیستن
×*مگه توهم عاشق شدی!؟
_خب آره عاشق ا.ت شدم ولی زود اعتراف نکنید بزارید اوناهم نسبت بهتون حس پیدا کنن
*×اوکی
_خوبه ... اه وا اومدن
_*×چقدر کیوت شدن(تو ذهن)
+÷#ما اومدیم(سرد)
_خب بگید ببینم چرا میخواستید مارو بکشید
+نکنه میخواید جوهب پس بدم هااااا(داد)
_اوکی باشه آروم فقط یک سواله همین وحشی(جدی)
+خب ما سه تا بزرک ترین قاتل کره ایم بعد خیلی از مردم به ما درخواست میکنن کسایی رو پیشنهاد میکننو بکشیم همینع(پوزخند)
_خب اونی که زنگ زد کی بود هاااا(داد)
+نمیدونم فقط گفت :(به این آدرس بیا و این سه مافیارو بکش و بعد قطع کرد)(جدی)
_آها باشه بخورید غذاتونو
ویو ادمین
همه داشتن غذا میخوردن که یک دختر اوند داخل خونه و داد و بی داد کرد
........
(علامت دوست دختر کوک(لیوا):&)
&کووککککک(داد)
_تو اینجا چیکار میکنی(داد)
*×لیوا(تعجب)
#این دیگه کدوم خریه(به سمت دخترا)
&ددی این دخترای هرزه کین دیگه(کمی داد)
+÷#هوی مراقب حرف زدنت باشا نزار کاری کنیم که از به دنیا اوندنت پشیمونت کنیم مااااااا(جدی و با داد)
_هرزه فعلا تویی عوضی بهم خیانت کردی(بغض و داد)
& ...
+برین عقب یکاری باهاش کنیم که از این غلطا نکنه
بچه ها بریم(حمله کردن بعد از چند دقیقه کتک زدنشون کهرشون تموم شد)
+×*)دهنشون از روی تعجب باز مونده بود)
*واد واک شما علی هستین
+÷#ممنون(لبخند)
......
ویو کوک
بادیگاردا بدن بی جوح لیا رو از عمارت انداختن بیرون(نمرده بودا) وقتی ا.ت لبخند زد قند تو دلم آب شد💋
........
×میگم ساعت ۵ بریم بیرون
+÷#* اوکی
*کوکاینجایی باتوهم
_همینطوره هنگ بود (بچم ماتش برده😂)
×یااااا بو توهیم
_ هاچی !؟
#میگیم امشب ساعت ۵ بزیم بیرون
_آها اوکی😄
........
ویو ادمین
همه رفتن تو اتاق خودشون و لباسشونو بپوشن پیرا زود تر آماده شده بودن و مینتظر دختره بودن(لیا لونا و ا.ن منظورمع)
و دخترا هم اومدن
........
_×*چقدر خوشگل شدین(لبخند)
+÷#شماهم همینطور(لبخند جدی)
و...
۹۰۵
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.