چیزی را بهانه کن برگرد

چیزی را بهانه کن برگرد...
وانمود کن آمدی دنبال آن شال مشکی ...
یا نه برای شناسنامه برداشتن برگشتی...
بیا طاقچه را به هم بریز و ...
همین طور جلوی چشم من...
این سو و آن سو برو ...
به روی خودت نیاور که...
دلت می خواهد چمدانت را باز کنی...
بمانی به هوای خستگی در کردن...
و کلافه از کجاست..؟
کو..؟ گفتن ها
بنشین، آری بنشین...
نشستن یعنی بودن
کمی بیشتر بودن
یعنی نیم نگاهی ...
دوباره به هم انداختن
یعنی گرفتن دست های تو ...
و آغازِ ِ "جان ِ من نرو بمان" های من.
دیدگاه ها (۲۵)

تنهایی همین جاست!درست همین برزخی که ...نه تحملِ آدم ها را دا...

مرا در میان روزهای خسته ات ...پیدا خواهی کرد...وقتی که شانه ...

فرشته گفت :پس قرارمان این باشدهر چه انسان روی زمینانجام داد ...

درختی را بعد از یکسال  دیدم خشکیده بود ... گفتم چرا خشکیدی؟ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط