جونگ کوک
#جونگ کوک
چشماش رو باز کرد و لباش رو تر کرد
لیسا:جونگ کوکا،ببین اگه مردم به دخترا بگو مث امشب قوی ب ب با شید چ چو چون ش شا شاید من ن تو تو نم برگردم پی ش تو ن
من:تو نمیمری تو زنده میمونی میفهمی زنده میمونی
لیسا:سعی خودم رو میکن....
و چشماش رو بست نه نه تو هیچیت نمیشه
بیمارستان:
زود بردیمش داخل که دیدم پسرا اینجا ایستادن
نامجون:شعت....چرا اینجوری شده داداش
من:نامجون حوصله بحس ندارم ساکت باش....
وقتی جنی و رزی اومدن بیرون و من رو دیدن با دو اومدن سمتم
رزی:لیسا کجاست
جنی:خواهرم کووو هان خواهرم کوش
من:اروم باشید لیسا الان تو اتاق عمله
رزی:چی لیسا چرا دوباره ای خدا
من:چرا دوباره چیشده
رزی:امم...شخصیه ولی احتمالا شخصی به اسم گوگ دو نبود که به لیسا شلیک کرد.
من:چرا اون بود اسمش اون بود
جنی:نه ای خدا چرا دوباره ضاهر شده رزی زود زنگ بزن به بادیگارد ها تا بیان دم در اتاق لیسا وایستن
تهیونگ:جنی خانوم شما صدمه ندید؟
جنی: نه من خوبم فق نگران لیسام
تهیونگ:ولی باید شما هم معاینه بشید
جیمین:راست میگه رزی خانوم شما هم باید برید معاینه بشید
رزی:اوکی بعد میرم .
خیلی فکرم اشفته بود لیسا یه دختر پر رمز و راز بود و هیچی رو به هیچ کس نمیگفت نگران بودم نمیدونم به من چه ربطی داشت...تو همین فکرا بودم که یهو کلی پرستار از کنار مون با سرعت رد شدن و رفتن داخل صداشون اومد گفتن شک رو اماده کن قلبش ایستاده
چ چیییی نه نه این غیر ممکنه نمیشه نههه خدایا زود رفتم سمت اتاق و گفتم
من:لیسا زنده بمون زنده مون لطفا بخاطر من بخاطر من زنده بمون لیسااااااا
خیسی اشک رو روی گونه هام احساس کردم و خودم رو به شیشه اتاق عمل چسپوندم و سرم رو گذاشتم رو پاهام .
که یهو دکتر از اتاق عمل بیرون اومد..
من:دکتر لیسا خوبه چیزیش نشده
دکتر:خب ببیند....
از چیزی که دکتر گفت شکه شدم همه ی حرفاش تو سرم اکوا میشد نه نه همچین چیزی ممکن نیست........
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاصترین
چشماش رو باز کرد و لباش رو تر کرد
لیسا:جونگ کوکا،ببین اگه مردم به دخترا بگو مث امشب قوی ب ب با شید چ چو چون ش شا شاید من ن تو تو نم برگردم پی ش تو ن
من:تو نمیمری تو زنده میمونی میفهمی زنده میمونی
لیسا:سعی خودم رو میکن....
و چشماش رو بست نه نه تو هیچیت نمیشه
بیمارستان:
زود بردیمش داخل که دیدم پسرا اینجا ایستادن
نامجون:شعت....چرا اینجوری شده داداش
من:نامجون حوصله بحس ندارم ساکت باش....
وقتی جنی و رزی اومدن بیرون و من رو دیدن با دو اومدن سمتم
رزی:لیسا کجاست
جنی:خواهرم کووو هان خواهرم کوش
من:اروم باشید لیسا الان تو اتاق عمله
رزی:چی لیسا چرا دوباره ای خدا
من:چرا دوباره چیشده
رزی:امم...شخصیه ولی احتمالا شخصی به اسم گوگ دو نبود که به لیسا شلیک کرد.
من:چرا اون بود اسمش اون بود
جنی:نه ای خدا چرا دوباره ضاهر شده رزی زود زنگ بزن به بادیگارد ها تا بیان دم در اتاق لیسا وایستن
تهیونگ:جنی خانوم شما صدمه ندید؟
جنی: نه من خوبم فق نگران لیسام
تهیونگ:ولی باید شما هم معاینه بشید
جیمین:راست میگه رزی خانوم شما هم باید برید معاینه بشید
رزی:اوکی بعد میرم .
خیلی فکرم اشفته بود لیسا یه دختر پر رمز و راز بود و هیچی رو به هیچ کس نمیگفت نگران بودم نمیدونم به من چه ربطی داشت...تو همین فکرا بودم که یهو کلی پرستار از کنار مون با سرعت رد شدن و رفتن داخل صداشون اومد گفتن شک رو اماده کن قلبش ایستاده
چ چیییی نه نه این غیر ممکنه نمیشه نههه خدایا زود رفتم سمت اتاق و گفتم
من:لیسا زنده بمون زنده مون لطفا بخاطر من بخاطر من زنده بمون لیسااااااا
خیسی اشک رو روی گونه هام احساس کردم و خودم رو به شیشه اتاق عمل چسپوندم و سرم رو گذاشتم رو پاهام .
که یهو دکتر از اتاق عمل بیرون اومد..
من:دکتر لیسا خوبه چیزیش نشده
دکتر:خب ببیند....
از چیزی که دکتر گفت شکه شدم همه ی حرفاش تو سرم اکوا میشد نه نه همچین چیزی ممکن نیست........
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاصترین
۱۳.۵k
۲۵ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.