فیک ران part 89
ران:هعی من رو نگا کن:
ا/ت:هعییییییییی
ران پیرهنش زده بالا: یادته بچه بودی گفتم باید تورو به داداشت برسونم و برم جایی؟ اون روز رفتم این تتو رو با داداشم زدم...
ازت میخوام خوب به این تتو نگا کنی..خوب اینو یادت باشع...فهمیدی؟
ا/ت:چ..چرا؟
ران:چون فعلن این آخرین باریه که منو بینی...
ا/ت:ن..نه
ران:منو نگاه کن..!قول میدم وقتی جفتمون بزرگ شدیم تورو فراموش نکنم و باهات ازدواج کنم بهه قول میدم...من تورو دوست دارم و این فاصله مانع این دوست داشتن نمیشه تو تنها نیستی تا ابد من رو داری فقط یکم باید صبور باشی...میتونی؟ هی گریه نکنیا...!تو عاقلی میدونی که فراموشت نمی کنم!*یکی از گوشواره هاشو در میاره و همینجوری که دارع داخل گوشت میبنده...: اینو هرگز در نیار ولی مخفی کن...*بافت موتو باز میکنه:این کِشِت هم ماله من:] اسممو یادت نره..وقتی بزرگ شدی اسممو بهت میگم...قول میدی این انگشتتو برایه من خالی نگه داری؟
ا/ت:*سرش پایینه*ارع...
ران:بیا بغلم فسقلی🫠🥹💜
و این آخرین باری بود که تن نو او رو بغل کردم*هنوز نمیدونید اون شخص رانه*
*فلش بک به الان*
ران:خدایا...ینی بلخره اون بچه رو دیدم؟
اون داداشش کاکوچو بود؟
اون کله برفی ایزانا بوددد؟
نمیتونم حذم کنم...هیتو..چرا یادم نبود..هیتو..فامیلیش...
هیتو "خوده ا/ت"یک قدم با من فاصله داشته و من نتونستم ماله خودم بکنمش...خوده کاکوچو...ایزانا من من...نمیدونم خوشحال باشم..یا عذاب وجدان داشته باشم فقط نمیدونم چرا انقد قلبم تند میزنه..پس ا/ت منو بخاطر این ایگنور میکرد که هنوز منتظر تن نو او بوده...ولی تمام مدت من کنارش بودم...من من...فک میکردم ا/ت چون بچه بوده من رو فراموش کرده...پس ازش دل کندَم..و ...عاشق یه دختر شدم...ولی دوباره عاشق یه دختر دیگه هم شدم و این دختر دیگه...خوده هیتو بوده..من من..نمیدونم چی کار کنم..از ذوق نمیتونم نگاش کنم..نه نه..نمیتونممممم
ا/ت اونوور: رین این داداشت دیگه زده به سیم آخر...قسم میخورم..
ریندو: والا بار اولش نیست...
ا/ت: خدایا...شبه بسیار با معنایی بود🤣
ریندو: ساکت شو 🤣
کوکو: اینجا ریندو سویا رو گرفته دره کونش..
مایکی دراکن و تاکه میچی و سانزو رو به ازایه هر کونش گرفته...باجی کازوتورا و چیفویو رو به یه ورش گرفته و ولشون نمیکنه...میتسویا ..هاکای رو تو بغلش گرفته...ایزانا عین چسب دوقولو به ایزانا چسبیده..شین واکاسا و اون تاکئومیه پدصگو گرفته..من اینجا تهنایهههه تهنایممممم
ا/ت: خب چرا جفت گیری نمیکنی؟
ریندو:🤣🤣🤣🤣🤣
ایزانا: ببین...کاکوچو ماله منه...تو اصن سره اون نمیتونی اظهار حرف کنی...هرکی سرش تو مال خودش باشه...کاکوچو ماله منه...به اون دست نمیزنید..سرشم هیچ حرفی رو قبول نمیکنم..فهمیدید؟
کاکوچو:🗿💜💜
کوکو:
ا/ت:هعییییییییی
ران پیرهنش زده بالا: یادته بچه بودی گفتم باید تورو به داداشت برسونم و برم جایی؟ اون روز رفتم این تتو رو با داداشم زدم...
ازت میخوام خوب به این تتو نگا کنی..خوب اینو یادت باشع...فهمیدی؟
ا/ت:چ..چرا؟
ران:چون فعلن این آخرین باریه که منو بینی...
ا/ت:ن..نه
ران:منو نگاه کن..!قول میدم وقتی جفتمون بزرگ شدیم تورو فراموش نکنم و باهات ازدواج کنم بهه قول میدم...من تورو دوست دارم و این فاصله مانع این دوست داشتن نمیشه تو تنها نیستی تا ابد من رو داری فقط یکم باید صبور باشی...میتونی؟ هی گریه نکنیا...!تو عاقلی میدونی که فراموشت نمی کنم!*یکی از گوشواره هاشو در میاره و همینجوری که دارع داخل گوشت میبنده...: اینو هرگز در نیار ولی مخفی کن...*بافت موتو باز میکنه:این کِشِت هم ماله من:] اسممو یادت نره..وقتی بزرگ شدی اسممو بهت میگم...قول میدی این انگشتتو برایه من خالی نگه داری؟
ا/ت:*سرش پایینه*ارع...
ران:بیا بغلم فسقلی🫠🥹💜
و این آخرین باری بود که تن نو او رو بغل کردم*هنوز نمیدونید اون شخص رانه*
*فلش بک به الان*
ران:خدایا...ینی بلخره اون بچه رو دیدم؟
اون داداشش کاکوچو بود؟
اون کله برفی ایزانا بوددد؟
نمیتونم حذم کنم...هیتو..چرا یادم نبود..هیتو..فامیلیش...
هیتو "خوده ا/ت"یک قدم با من فاصله داشته و من نتونستم ماله خودم بکنمش...خوده کاکوچو...ایزانا من من...نمیدونم خوشحال باشم..یا عذاب وجدان داشته باشم فقط نمیدونم چرا انقد قلبم تند میزنه..پس ا/ت منو بخاطر این ایگنور میکرد که هنوز منتظر تن نو او بوده...ولی تمام مدت من کنارش بودم...من من...فک میکردم ا/ت چون بچه بوده من رو فراموش کرده...پس ازش دل کندَم..و ...عاشق یه دختر شدم...ولی دوباره عاشق یه دختر دیگه هم شدم و این دختر دیگه...خوده هیتو بوده..من من..نمیدونم چی کار کنم..از ذوق نمیتونم نگاش کنم..نه نه..نمیتونممممم
ا/ت اونوور: رین این داداشت دیگه زده به سیم آخر...قسم میخورم..
ریندو: والا بار اولش نیست...
ا/ت: خدایا...شبه بسیار با معنایی بود🤣
ریندو: ساکت شو 🤣
کوکو: اینجا ریندو سویا رو گرفته دره کونش..
مایکی دراکن و تاکه میچی و سانزو رو به ازایه هر کونش گرفته...باجی کازوتورا و چیفویو رو به یه ورش گرفته و ولشون نمیکنه...میتسویا ..هاکای رو تو بغلش گرفته...ایزانا عین چسب دوقولو به ایزانا چسبیده..شین واکاسا و اون تاکئومیه پدصگو گرفته..من اینجا تهنایهههه تهنایممممم
ا/ت: خب چرا جفت گیری نمیکنی؟
ریندو:🤣🤣🤣🤣🤣
ایزانا: ببین...کاکوچو ماله منه...تو اصن سره اون نمیتونی اظهار حرف کنی...هرکی سرش تو مال خودش باشه...کاکوچو ماله منه...به اون دست نمیزنید..سرشم هیچ حرفی رو قبول نمیکنم..فهمیدید؟
کاکوچو:🗿💜💜
کوکو:
۲۱.۸k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.