چند روز پیش استوری یکی از دوستام من باب مستقل بودن نظرم

چند‌ روز پیش استوری یکی از دوستام مِن باب مستقل بودن نظرم رو جلب کرد.
“ مستقل بودن یعنی چشم باز میکنی میبینی شب شده و تو یک روز دیگه رو زندگی نکردی”
من امشب با تمام وجود این حمله رو زندگی کردم با این تفاوت که تا رسیدم به خونه با موجی از توهین ها و استقبال گرم روبه رو شدم.
هنوز تو شوکم چطوری بعد از دوازده ساعت کار و سر پا بودن بهم گفت دنبال ولگردی بودی در حالی که خودش با دوستاش دورهمی چهارشنبه سوری گرفته بودن.(منم امشب خیلی دلم میخواست چهارشنبه سوری داشته باشم حتی در حد یدونه ترقه خیلی تو دلم موند😭)
انقدر حالم بده که اصلا درد پاهام و تاول انگشت شستم برام مهم نیست.
اگر بخوام این وضعیت رو پیش خودم تحلیل کنم اول باید یکم صبر کنم تا خشم و ناراحتیم کم تر بشه اما از اونجایی که من صبر ندارم همین الان این کار رو میکنم.
چند روز اخیر از این آدم واکنش هیجانی غیر معمول هم منفی و هم مثبت دیدم و بیشتر از همیشه با دوستاش وقت میذاره و من تقریبا اولویت آخر زندگیشم بنابراین احساس ترس و نا امنی شدید اجازه نمیده مثبت فکر کنم. فقط آرزو میکنم اگر حس من درسته هرچه زود تر بهم ثابت بشه.
دیدگاه ها (۰)

چرا شب تنهاییت رو جوری میزنه تو گوشت که تا اشک از چشات سرازی...

همون جای خیلی قشنگ از زاویه ای دیگر😍

اولا که خدایا دعا میکنم بمیرم تا زنده باشمآخه چرا تهمت م...

🐰: خب ، رسیدم ، قول داده بودم یک چیزی درست کنم. نمی‌دونم چطو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط