چشمانش که همچو الماسی زرد رنگ بود را آرام باز کرداین جزو

چشمانش که همچو الماسی زرد رنگ بود را آرام باز کرد،این جزوه روتین اش بود که بعد مدرسه جوری بخوابد که مرده در قبر نخوابیده باشد.جوری میخوابید که به زنده بودنش شک میکردند،یک ساعت،دوساعت،سه ساعت،چهار ساعت،دیگر بیشتر این را مادرش اجازه نمیداد بخوابد : [ ساچی ! مادر بیدار شو دلم گرفت تو خونه انقدر سوت و کوره ]
اول خواست شروع کند به غر غر و لجبازی ولی با توجه به بدن کوفته اش انگار زمان زیادی است که خوابیده است ، دستش را انداخت و تلفن اش را برداشت و ساعت را نگاه کرد ، تعجب کرد چگونه در این مدت طولانی خوابیده است : [ بیدارم مامان ]
با خود تصمیم گرفت در تلفن چرخ بزند تا متوجه شود در این چهار ساعت که محو شده بود چه اتفاقی افتاده است ، فرد مورد نظز چند ساعت پیش ، نه آنلاین شده بود ، و نه نشانی از در حیات بودنش داشت : [ کجایی ریوکو؟ ]بعد از بمب باران پیام ها از جمله : [ کجایی خره من؟مردی؟نمییررر😭من بی تو هرگز ]تصمیم گرفت یک سر به مادرش بزند که چند دقیقه پیش از تنهایی اش گله میکرد
ویو ساچی
فردا شد و باز هم خبر از ریوکو نشد ، دیشب وقتی رنهو تو صفحه چتمون ازم پرسید : [ چه خبر از ریوکو_چان؟] ماجرا رو بهش گفتم ، اوهم با من هم عقیده بود که احتمالا کاری فوری برایش پیش امده است.
°•دو روز بعد•°
دومین روز ناپدید شدن ریوکو،توی این دو روز منو و رنهو تمام شواهد و مدارک بر اینکه: آیا من توسط ریوکو بلاک شدم؟که رد شد،ریوکو مرده؟رد شد چون اگر مرده بود ما به مراسم خاکسپاری اش دعوت میشدیم،حاله ریوکو خوبه؟خب این سوالیه که الان قراره به جوابش برسیم
ساچی : [ مامان ]
می : [ بله ]
ساچی : [ریوکو دو روزه جواب پیامم و تماسام رو نمیده،به مامانش یه زنگ میزنی؟ ]
می :[ اوه ،اوکی ]
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
رین : [ موشی موشی می_چان ]
می :[ موشی موشی رین_چان خودتو خانواده خوبین؟ ]
رین با کمی مکث :[ اوه،بله شما چطورین ، پسرت دایچی چطوره؟ و دخترت ساچی ؟ ]
می : [ ماهم همه خوبیم،دایچی که با کارهای خودش مشغوله ،ساچی هم با درسای مدرسه ، فقط موضوعی که من سرش مزاحمتون شدم اینه که گویا ریوکو جان چند روزی هست که سوشال مدیا رو ترک کرده و آنلاین نشده،دخترم جویای حالش بود ،اتفاقی افتاده؟ ]
رین :[ خب راستش‌...]