انقدر سریع پیش رفت که خودم هم یادم نمیاد چطوریولی الانج

انقدر سریع پیش رفت که خودم هم یادم نمیاد چطوری،ولی الان،جلوی در خونه ی جدید ریوکو هستم،با فشردن زنگ در،چهره ام رو مسمم تر کردم،یکم بعد مادر ریوکو،رین_سان در رو باز کرد و با لبخند ریز و نازی رو به من گفت : [ خوش اومدی ، و ممنون کم اومدی ] در جواب لبخندی زدم و ممنون ریزی زیر لب زمزمه کردم،رین_سان از جلوی در کنار رفت و منو به داخل دعوت کرد،منم بعد از وارد شدن به داخل،به یاد دلیل اصلی اومدنم به اینجا افتادم : [ ببخشید ، ریوکو کجاست ] سرش رو به طرفم برگدوند : [ توی اتاقشه ، واسه اینکه شوکه نشی میگم ، تو دومین مهمون اون هستی ] و دستش رو به سمت انتهای راهرو گرفت ، سه تا در بود ، یه روی یکیش با ماژیک های رنگی رنگی اسم ریوکورو نوشته بود،مشخص بود که کار خوده ریوکوعه،ولی منظور رین_سان رو از اینکه من دومین مهمان اش هستم رو متوجه نمیشم.
جلوی در اتاق ریوکو ایستادن و در زدم ، جواب نداد ، با خودم گفتم شاید نشنیده ، دوباره در زدم،اینبار محکم تر ، باز هم کسی جواب نداد،اینبار،در اتاق رو باز کردم و رفتم تو، بعد از باز کردن در ،سعی کردم به آدمای تو اتاق توجه نکنن،اول به دکور اتاق توجه کردم،بعدش رومو دادم به کسی میشناختم : [ ریوکو ! ] ریوکو، با یه لباس مشکی رو تخت دراز کشیده بود ، با بی حالی از جاش بلند شد و نگاهش به من افتاد ،چشمای آبیش که مشخص بود از شدت گریه قرمز شده حالا با تعجب مر شده بود : [ ساچی ... تو .. چرا اینجایی عررررر ] بعد از زدن حرفش از رو تخت بلند شد و به بغلم هجوم اورد
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
بابت دیر دادن پارت عذر میخوام،نتا ضعیفه،اینم تا دیدم نت هست هول هولکی نوشتم،لذت ببرید.کامنتم بزارید
دیدگاه ها (۲)

ری اکشن جوجوتسو وقتی به سینه هات دست میزنن

سناریو سانزو......................☆‌...........................

چشمانش که همچو الماسی زرد رنگ بود را آرام باز کرد،این جزوه ر...

part 4

بازگشت عشق پارت سوما/ش: جواب منفی من به شما ربطی نداره. حالا...

بیب من برمیگردمپارت: 79+ مادر جون من میرم اتاق مهمان یکم است...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط