ادامه ی پارت آخر :
ادامه ی پارت آخر :
بعد از چند دقیقه یوری بیدار میشه
ویو یوری : بیدار شدم چند ثانیه گیج بودم و یادم اومد که بیهوش شده بودم ، دیدم کوک داره با لبخند نگاه میکنه
کوک : سلام عشقم
یوری میره و میپره تو بقلش
یوری :دلم برات تتتنگ شده بود و با ذوق لب کوکیو میبوسههه و کوک هم همکاری میکنه
بعد از چند مین لبای همدیگرو ول میکنن
کوک : یوری میخوام یه سوالی ازت بپرسم
یوری : واایی نگووو کوک
کوک : صاحب من میشی و با من ازدواج میکنی
یوری : وایییی آرههه *با ذوق *
خلاصه بعد از یک ماه باهم ازدواج میکنن و به زندگیشون به عنوان مافیا ادامه میدن
پایان ...
عزیزان اگه این فیک بد شد ببخشید
منتظر فیک بعد باشی کیوتا 😘😘
بعد از چند دقیقه یوری بیدار میشه
ویو یوری : بیدار شدم چند ثانیه گیج بودم و یادم اومد که بیهوش شده بودم ، دیدم کوک داره با لبخند نگاه میکنه
کوک : سلام عشقم
یوری میره و میپره تو بقلش
یوری :دلم برات تتتنگ شده بود و با ذوق لب کوکیو میبوسههه و کوک هم همکاری میکنه
بعد از چند مین لبای همدیگرو ول میکنن
کوک : یوری میخوام یه سوالی ازت بپرسم
یوری : واایی نگووو کوک
کوک : صاحب من میشی و با من ازدواج میکنی
یوری : وایییی آرههه *با ذوق *
خلاصه بعد از یک ماه باهم ازدواج میکنن و به زندگیشون به عنوان مافیا ادامه میدن
پایان ...
عزیزان اگه این فیک بد شد ببخشید
منتظر فیک بعد باشی کیوتا 😘😘
۶.۱k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.