اغوش استاد🌙
#اغوش_استاد🌙
#پارت29
بعدازاینکه لباسام وعوض کردم رفتم سمت آشپزخانه که غزل هم از رومبل بلند شد وگفت:
_بذار باهم اشپزی کنیم
_باشه...چی درست کنیم؟
_هم کیک هم قیمه
_باش
_پس تومشغول غذا شو منم کیک ودرست می کنم خودت میدونی اشپزیم چه بده...به پای توهیچ وقت نمی رسم خانم
مشغول شدم بعداز دو ساعت کارم تموم شد ونگاهی به برنج وخورشت کردم وخواستم غزل وصدا بزنم که یهو صورتم تموم اردی شد وخنده های غزل بلندشد؛
ارد واز روصورتم وپاک کردم و باحرص نگاهش کردم که باخنده گفت:
_وای پناه چقدر خوشگل شدی
_که اینطوری...باشه
دستم وبردم توارد وریختم تو صورتش که خندش قطع شد واین دفعه صدای خنده های من بود که تو آشپزخونه پیچید.
مشغول درست کردن کیک شدیم واخرش غزل گفت:
_حالاکی اینجا روتمیزکنه
_دست خودت ومیبوسه...من که خستم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
#پارت29
بعدازاینکه لباسام وعوض کردم رفتم سمت آشپزخانه که غزل هم از رومبل بلند شد وگفت:
_بذار باهم اشپزی کنیم
_باشه...چی درست کنیم؟
_هم کیک هم قیمه
_باش
_پس تومشغول غذا شو منم کیک ودرست می کنم خودت میدونی اشپزیم چه بده...به پای توهیچ وقت نمی رسم خانم
مشغول شدم بعداز دو ساعت کارم تموم شد ونگاهی به برنج وخورشت کردم وخواستم غزل وصدا بزنم که یهو صورتم تموم اردی شد وخنده های غزل بلندشد؛
ارد واز روصورتم وپاک کردم و باحرص نگاهش کردم که باخنده گفت:
_وای پناه چقدر خوشگل شدی
_که اینطوری...باشه
دستم وبردم توارد وریختم تو صورتش که خندش قطع شد واین دفعه صدای خنده های من بود که تو آشپزخونه پیچید.
مشغول درست کردن کیک شدیم واخرش غزل گفت:
_حالاکی اینجا روتمیزکنه
_دست خودت ومیبوسه...من که خستم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
۱.۹k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.