خون آشام شیرین من پارت 12

>^<
~~~~~~~~~™~~~~~~~~~~~~
(ویو دازای)
اروم نیش هامو در آوردم و گفتم
(ویو راوی)
دازای : شیطونی ها!
دایانا : معلومه! من انقدرا هم مظلوم نیستم! اگه میخوای تو اتاق بمونم باید بزاری گازت بگیرم! ( با لبخند ترسناک) (🤨اینا چه شونه؟)
دازای : °~°...
دازای بعد چند دقیقه
دازای : عاع! چیزه خوب باشه ولی منم گازت میگیرما یادت نره تو ماله منی §§
دایانا : چشششم! بِروی چشم
بعد دازای بلند شد و روی تخت نشست و دایانا هم روی پاهاش اروم نشست ‌و دازای هم کمرش و چسوند به کمر خودش و اروم لبشو بوسید بعد گازش گرفت
( ویو دایانا) ( دو روز بعد)
الان دو روزی هست که اومدم توی کاخ اوسامو از اون روز هم به بعد از اتاق تا موقه ایی که بهم نمی‌گفت بیرون نمیومدم و شروع کردم به گلدوزی دازنا هم باهام سمیمی تر شده بود و منو ابجی دانی صدا میزد دازای هم پر حرف تر شده بود ولی هنوز دوست داشت اذیتم کنه پس سعی می‌کردم بیشتر مواقع همراهی کنم در ضمن دیروز یه پسر مو حنایی عین از تو همون اتاق اومد بیرون تا امروز که فقط رو تخت دراز میکشید و بزور با کمک دازای تکون میخورد و من فهمیدم دازای چجوری تنبیهمون میکنه با شلاق زدن به پاهامون ولی منو هنوز نزده اینم فقط با دیدن بانداژ پای پسره فهمیدم
( ویو چویا) ( فردای اونروز بعد اینکه دازای و دایانا به هم قول دادن)
بعد یه روز کاملللللل دره اتاقو باز کزد! داشتم از تشنگی میمردم نه بخاطر اب بخاطر خون! ( امان از دست خون اشاما ¦^¦روانی شدم)
با حرکتش کاری کرد که دستم زخمی شه و خونریزی کنه ( اشاره به پارت پنج)
دیدگاه ها (۴۰)

بگین بگین!! 😁

خب این معرفیه خوده فهمیدم که خودم و نصفه لو دادم من دوتا اسم...

80 تتتتتتتتااااااااایییییییییی شششششششششششششششددددددددددددمم...

بچه ها سر این پرام ریخته 😐چرا بعضی وقتا چشم دازای بنفش میشهش...

قهوه تلخپارت ۳٠ویو چویا تازه فهمیدم که چه گندی زدم خیلی نارا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط