پارت دوم رمان عشق اجباری

هوووووی زنیکه ور پریده من تا تک تک موهاتو سفید نکردم نمیزارم بری.
خستم فقط میخواستم برم تمام یادگاری های مادرم و هرچیزی لازم بودو برداشتم پول هم مسعله ای نبود با فروختن طلا هام اونقد یا حتی بیشتتر از یه بلیط به کره داشتم.
بی سرو صدا چمدون هامو جمع کردم بستم اما موقع بردنشون با مشکل بزرگی مثل مایکل بر خوردم
گفت: دلم نمیخواد ولی بیا یه قرداد ببندیم تا یه ماه تونستی ازدواج کنی دست از سرت بر میدارم ولی اگر نتونستی
گفتم: نتونستم چی؟
گفت: نتونستی مال خودمی تا ابدو یک روز
گفتم: باشه قبوله
میدونستم سخته ولی حداقل شاید شانس بهم رو کنه.
بعدش چمدون هامو گرفتم و به سمت فرودگاه حرکت کردم.

کای:
بلاخره دارم میرم به سوی ارزوم پیش به سوی کره قطعا جنوبی جایی که میتونم به ارزوم برسم اول اجازه نداشتم ولی الان مادرم هم با من میاد در رابطه با پدرم پدرم هم ما رو ترک کرده.
مامانم با صدای بلند داد زد: بدو دیگه مگه بهت نون ندادم
منم داد زدم: نه خیلی مادر من
مامانم این بار با صدای بلند تر گفت: نیم ساعت دیگه ماشین میاااااد
سریع وسایلمو جمع کردم و به سمت فرودگاه حرکت کردم.
خواب بودم که مامانم با صدایی اهسته گفت: فندق کوچولو مامان بیداشو
وقتی اینطوری حرف میزد یعنی یه بو هایی میومد سریع خودم و تو اینه دیدم و
گفتم: مامان بازم؟ سبیل آتشین واقعا الان؟
مامان گفت: در عوض خنده دار شدی
رسیدیم برای دَر کردن خستگی تو کافه فرودگاه نشستیم.
داشتم قهومو میخوردم که یه دختر با عجله خورد بهم و قهوه ریخت
داد زدم: هوووووی چته عامو کوری؟
جنی:
گفتم: ببخشید واقعا
ولی انگار نرفت تو کَتِش بلند شد خواست بزنه ولی جلوشو گرفتم و با اون یکی دستم یه چک زدم و زدم تو شکمش همونطور که با درد سر جاش نشست با حرف مادرش سریع بلند شد
مادرش گفت: باید با هم ازدواج کنید

ادامه دارد...
دیدگاه ها (۰)

پارت سوم رمان عشق اجباری

پارت چهارم رمان عشق اجباری

رمان عشق اجباری پارت اول

اینم از جزئیات رمان پارت اول رمان هم فردا میاد منتظر باشید❤✨

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط