ناگهان آیینه حیران شد گمان کردم تویی

ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم تویی
ماه پشت ابر پنهان شد، گمان کردم تویی

ردپایی تازه از پشت صنوبرها گذشت
چشم آهوها هراسان شد، گمان کردم تویی

ای نسیم بی‌قرار روزهای عاشقی
هر کجا زلفی پریشان شد، گمان کردم تویی

سایه‌ی زلف کسی چون ابر بر دوزخ گذشت
آتشی دیگر گلستان شد، گمان کردم تویی

باد پیراهن کشید از دست گل‌ها ناگهان
عطر نیلوفر فراوان شد، گمان کردم تویی

چون گلی در باغ، پیراهن دریدم در غمت
غنچه‌ای سر در گریبان شد، گمان کردم تویی

کشته‌ای در پای خود دیدی یقین کردی منم
سایه‌ای بر خاک مهمان شد، گمان کردم تویی

#فاضل_نظری

#عاشقانه #خاص
#ستایش_قلب_سربی
#دلتنگی #عشق #عشق_جان
#دلبرانه #دخترونه #جذاب
#عاشقانه_ها #عشقولانه
دیدگاه ها (۰)

دیدی آخر با غزلهایت هوایی شددلم؟بعد از آن شیرین زبانی ها،چه ...

#حرف_حساب #حرف_دل #خاص#عاشقانه #عارفانه #دلتنگی #پندانه #حس_...

وقتی صدایت می کنم بشنو صدایم را آورده ام اینجا برایت گریه ها...

تو فقطگندم‌زار گیسوانت را به دست باد بسپار ...از نسیم...

ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم توییماه پشت ابر پنهان شد، گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط