رویای اشنا. ....(last part)part 60
علامت ها(جونگ هوان جونگکوک _ یونگی * یونجی ☆ تهیونگ٪ کیونگ÷)
ویو یونجی
همه باهم روی کاناپه نشسته بودیم و داشتیم تلویزیون نگاه میکردیم.. ناگهان در عمارت باز شد و همه مون به سمت در برگشتیم... وقتی صحنه رو دیدم خیلی خوشحال شدم.. اون جونگ هوان بود و برگشته بود.. من و کیونگ با خوشحالی به سمتش دویدیم..
سلامممم
☆سلامم جوجههه
÷سلامم.. حالت الان خوبه؟
اره از این بهتر نمیشم..(به یونجی نگاه میکنم) هی تو.. چرا بدون اجازه من رفتی تو رابطه؟!
*و☆(😐)
(😂) هه هه چوخی کردم بابا.. مبارکه..
٪بیا بشین حتما خسته ایی
*اره بیا بشین.. به عمارت جدید خوش اومدی
مرسیی.. راستی مامان بابا کجان؟
_نگران نباش.. برای اونا یک خونه ی امن گرفتیم.. قول میدم این هفته ببرمت تا ببینیشون.
ممنون
ویو جونگ هوان
خیلی خوشحالم که بلاخره تونستیم دور هم جمع بشیم.. همه باهم کلی فیلم دیدیم و خوراکی خوردیم و جشن گرفتیم..
(شب)
رفتم توی اتاق جونگ کوک و کنارش روی تخت نشستم..اونم منو بغل کرد و باهم خوابیدیم.
شب بخیر
_شب بخیر کوچولو
(لبخند)
ویو یونجی
کیونگ و جونگ هوان رفتن توی اتاق تا با عشقشون بخوابن.. رفتم توی اتاق یونگی و بغلش کردم..
*خسته ایی؟
☆اره بیا بخوابیم
*(گوشیش رو خاموش میکنه و یونجی بغل میکنه) شب بخیر پیشی کوچولو
☆شب بخیر گربه..
♡
☆
♡
☆
♡
☆
بچه ها این پارت اخر بود و واقعا ممنونم از حمایت هاتون💙💚💙💚.... میدونم خیلی وقت بود پارت نزاشته بودم واقعا ببخشید...
♡
☆
⁉️‼️لطفا توی کامنت ها بگید که فصل دو رو بنویسم یا نه.. و اینکه برای فیک جدید از کدوم اعضا بزارم⁉️‼️..
💚💙❤💜دوستون دارم💜💜❤❤
ویو یونجی
همه باهم روی کاناپه نشسته بودیم و داشتیم تلویزیون نگاه میکردیم.. ناگهان در عمارت باز شد و همه مون به سمت در برگشتیم... وقتی صحنه رو دیدم خیلی خوشحال شدم.. اون جونگ هوان بود و برگشته بود.. من و کیونگ با خوشحالی به سمتش دویدیم..
سلامممم
☆سلامم جوجههه
÷سلامم.. حالت الان خوبه؟
اره از این بهتر نمیشم..(به یونجی نگاه میکنم) هی تو.. چرا بدون اجازه من رفتی تو رابطه؟!
*و☆(😐)
(😂) هه هه چوخی کردم بابا.. مبارکه..
٪بیا بشین حتما خسته ایی
*اره بیا بشین.. به عمارت جدید خوش اومدی
مرسیی.. راستی مامان بابا کجان؟
_نگران نباش.. برای اونا یک خونه ی امن گرفتیم.. قول میدم این هفته ببرمت تا ببینیشون.
ممنون
ویو جونگ هوان
خیلی خوشحالم که بلاخره تونستیم دور هم جمع بشیم.. همه باهم کلی فیلم دیدیم و خوراکی خوردیم و جشن گرفتیم..
(شب)
رفتم توی اتاق جونگ کوک و کنارش روی تخت نشستم..اونم منو بغل کرد و باهم خوابیدیم.
شب بخیر
_شب بخیر کوچولو
(لبخند)
ویو یونجی
کیونگ و جونگ هوان رفتن توی اتاق تا با عشقشون بخوابن.. رفتم توی اتاق یونگی و بغلش کردم..
*خسته ایی؟
☆اره بیا بخوابیم
*(گوشیش رو خاموش میکنه و یونجی بغل میکنه) شب بخیر پیشی کوچولو
☆شب بخیر گربه..
♡
☆
♡
☆
♡
☆
بچه ها این پارت اخر بود و واقعا ممنونم از حمایت هاتون💙💚💙💚.... میدونم خیلی وقت بود پارت نزاشته بودم واقعا ببخشید...
♡
☆
⁉️‼️لطفا توی کامنت ها بگید که فصل دو رو بنویسم یا نه.. و اینکه برای فیک جدید از کدوم اعضا بزارم⁉️‼️..
💚💙❤💜دوستون دارم💜💜❤❤
- ۳.۹k
- ۰۲ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط