عشق مافیا
𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟖
عشق مافیا
چند روز بعد
ویو یونا
میدونم دارم به جونگ کوک خیانت میکنم ولی دیگه ازش خسته شدم. امروز با جیهون ساعت6:00 عصر قرار دارم.
پرش ساعت به ساعت 4:30
ویو جونگ کوک
میخواستم امروز با یونا برم بیرون ولی گفت امروز نمیتونه. به نظرم چند روزه خیلی عجیب شده.
ویو یونا
یه دوش ده میلی گرفتم میکاپ کردم و یه لباس قشنگ پوشیدم. به راه افتادم به کافه سی ترو. تا اونجا یک ساعت راه بود برای همین زود تر به راه افتادم.
ویو بورام
امروز قراره با جیمین برم کافه سی ترو و باهم وقت بگذرونیم. ساعت 6:30 قراره بریم.
ویو یونا
رسیدم به کافه دیدم جیهون نشسته رفتم پیشش و سلام کردم چون اولین قرارمون بود خیلی خوشحال بودم.
علامت جیهون:^
÷سلام من یونا هستم
^سلام وای از نزدیک خیلی زیبا تری
÷ممنون
^بفرماید بشینید
÷حتما
ویو بورام
با جیمین حرکت کردیم و به کافه سی ترو رسیدیم وقتی داشتیم وارد میشودیم یهو دیدم یونا نشسته و یه پسر پیشش هست و داره بهش گل میده. به جیمین گفتم
&واقعا اون یونا
-اره جیمین مطمئنم
&باش تو برو یه جا بشین من الان میام
-کجا میری
&یه زنگ بزنم میام
-باش زود بیا
ویو جیمین
از کافه در اومدم و رنگ زدم به جونگ کوک که بهش بگم که یونا داره بهت خیانت میکنه.
ویو جونگ کوک
دیدم گوشیم داره زنگ میخوره جیمین بود جواب دادم.
الو
&الو سلام
سلام
&جونگ کوک یونا داره بهت خیانت میکنه
+چی؟ مطمئنی
&اره الان با یه پسره دیدمش که داشت بهش گل میداد
+ خیله خب باشه میدونم باید چی کار کنم
&باشه کاری نداری؟
+ نه خدافظ
&خدافظ
پرس ساعت به ساعت 11:00
ویو یونا
با جیهون اومد به عمارت جونگ کوک و پیاده شدم خیلی خوشحال بودم که جونگ کوک ازم پرسید
چیزی شده که انقدر خوشحالی
÷نه
مطمئنی ولی به نظرم با اون پسره خیلی بهت خوش گذشته
÷چی؟ تو از کجا میدونی
+ برو تو اتاقت
÷جونگ کوک گفتم تو از کجا میدونی
+ برو تو اتاقت تا بیشتر عصبی نشدم* داد بلند
÷باشه *با بغض
ویو جونگ کوک
دیدم پسره هنوز نرفته چند نفر رو فرستادم ببرنش پشت عمارت.
یونا*عصبی
÷بله *با بغض
+ زود پاشو بریم پشت عمارت
÷برای چی جونگ کوک *گریه
+ همین که گفتم پاشو بریم
÷باشه
ادامه دارد....
🩶🩶
عشق مافیا
چند روز بعد
ویو یونا
میدونم دارم به جونگ کوک خیانت میکنم ولی دیگه ازش خسته شدم. امروز با جیهون ساعت6:00 عصر قرار دارم.
پرش ساعت به ساعت 4:30
ویو جونگ کوک
میخواستم امروز با یونا برم بیرون ولی گفت امروز نمیتونه. به نظرم چند روزه خیلی عجیب شده.
ویو یونا
یه دوش ده میلی گرفتم میکاپ کردم و یه لباس قشنگ پوشیدم. به راه افتادم به کافه سی ترو. تا اونجا یک ساعت راه بود برای همین زود تر به راه افتادم.
ویو بورام
امروز قراره با جیمین برم کافه سی ترو و باهم وقت بگذرونیم. ساعت 6:30 قراره بریم.
ویو یونا
رسیدم به کافه دیدم جیهون نشسته رفتم پیشش و سلام کردم چون اولین قرارمون بود خیلی خوشحال بودم.
علامت جیهون:^
÷سلام من یونا هستم
^سلام وای از نزدیک خیلی زیبا تری
÷ممنون
^بفرماید بشینید
÷حتما
ویو بورام
با جیمین حرکت کردیم و به کافه سی ترو رسیدیم وقتی داشتیم وارد میشودیم یهو دیدم یونا نشسته و یه پسر پیشش هست و داره بهش گل میده. به جیمین گفتم
&واقعا اون یونا
-اره جیمین مطمئنم
&باش تو برو یه جا بشین من الان میام
-کجا میری
&یه زنگ بزنم میام
-باش زود بیا
ویو جیمین
از کافه در اومدم و رنگ زدم به جونگ کوک که بهش بگم که یونا داره بهت خیانت میکنه.
ویو جونگ کوک
دیدم گوشیم داره زنگ میخوره جیمین بود جواب دادم.
الو
&الو سلام
سلام
&جونگ کوک یونا داره بهت خیانت میکنه
+چی؟ مطمئنی
&اره الان با یه پسره دیدمش که داشت بهش گل میداد
+ خیله خب باشه میدونم باید چی کار کنم
&باشه کاری نداری؟
+ نه خدافظ
&خدافظ
پرس ساعت به ساعت 11:00
ویو یونا
با جیهون اومد به عمارت جونگ کوک و پیاده شدم خیلی خوشحال بودم که جونگ کوک ازم پرسید
چیزی شده که انقدر خوشحالی
÷نه
مطمئنی ولی به نظرم با اون پسره خیلی بهت خوش گذشته
÷چی؟ تو از کجا میدونی
+ برو تو اتاقت
÷جونگ کوک گفتم تو از کجا میدونی
+ برو تو اتاقت تا بیشتر عصبی نشدم* داد بلند
÷باشه *با بغض
ویو جونگ کوک
دیدم پسره هنوز نرفته چند نفر رو فرستادم ببرنش پشت عمارت.
یونا*عصبی
÷بله *با بغض
+ زود پاشو بریم پشت عمارت
÷برای چی جونگ کوک *گریه
+ همین که گفتم پاشو بریم
÷باشه
ادامه دارد....
🩶🩶
- ۳۴.۶k
- ۱۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط