روزی مردی رو به حکیمی کرد و گفت

روزی مردی رو به حکیمی کرد و گفت:



ای حکیم چرا همسرم یک گل رز را



که یک روز زنده است و روز دی
میمیرد اینقدر دوست دارد
ولی من که هرروز برایش میمیرم و
زنده میشم دوست ندارم







حکیم لبخندی زدوگفت :

خیلی قشنگ بود با تلگرام‍ بفرس :)
#pøp
دیدگاه ها (۸)

احساس خفگی میکنم!!!!بغض گلویم را رها نمیکند!!!عه...!!تیشرتمو...

فیلم لخت شدن دختر دبیرستانی جلوی مدیرش,بدون فیلترفقط باید رو...

بعضـــــیآم هستن هر چی میبینیشون...ســــــــــیر نمـــــی شـ...

+پـــــوریـ-هآ+میگم‍ خوشبحالت‍ واقعا♡-چرا مگه‍ چی شده؟؟؟+...

سناریو انهایپن

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط