پارت ۲۸
مال خودم کنم؟ برده خودم میکنم 😏
به عمارت رسیدیم بلندش کردم و بردم داخل اتاق خودم گذاشتمش رو تخت و خودمم رفتم دوش بگیرم دیگه نزدیکای صبح بود از حموم اومدم بیرون
#انیسا
چشمامو باز کردم با سردرد وحشتناکی بیدار شدم اینجا کجاست چرا چیزی یادم نمیاد صدای دوش آب قط شد یهو در که باز شد چشمام درشت شد از دیدنش
-بیدار شدی ؟
-نه خوابیدم من اخخخخ
نشستم رو تخت دوباره سرم به حدی درد میکرد که نگو
-بهتره استراحت کنی
-من کجام؟
-خونه من
-چرا آوردیم اینجا؟
-یادت که نرفته تو برده منی حالا هم بهتره به وظایفت عمل کنی بهت دستور میدم بگیری بخوابی چون فردا کلی کار داری
-من میخوام برممم ما قرار بود فرار کنیم تو قرار بود آخ منو فراری بدی چرا آوردیم لینجا؟
-یه حرفو دوبار تکرار نمیکنم توهم بهتری زر اضافه نزنی
اومدو خودشو پرت کرد رو تخت چشماشو بست و منو فشار داد تو بغلش از پشت منو بغل کرده بود ب ا س ن م با ک ی ر ش تماس داشت و من واقعا خجالت کشیدم ولی بیخیال شدم چون نمیتونستم تو بغلش جم بخورم
صبح پاشدم که دیدم داره لباس میپوشه که
-بیدار شدی؟
-اهوم صبح بخیر
-اوکی ببین میری پایین از الیکا مقررات رو میپرسی بعدش میای دفتر کار من
-اوکی
-برو
-صبحونه نخورم؟
-کاری که گفتم بکن
-گند اخلاق
رفتم پایین
-الیکا کیه؟
-منم بیا اینجا
یه زن میان سال بود که کلی به خودش ژل و بوتاکس زده بود معلوم نیست چقدر عمل کرده خیلی زشت شده بود شبیهه صندلی دوچرخس😂😂😂😂😂سوژه واسه خندهه🤣
رفتم پیشش
-هان
-مقررات رو برات میگم و یه بار بیشتر نمیگم
-میشنوم
-۱ تو خدمتکار شخصی اربابی و هرچی میگن باید انجام بدی
۲وضفیه تو اینه که اتاق ارباب و دفتر کاریشون رو تمیز کنی
۳ تو همیشه باید درکنارشون باشی همیشه
۴فکر فرار به سرت نزنه چون ممکنه بد ببینی ارباب به هیچ کس رحم نمیکنه من موندم توعه عقب مونده دستو پاچلفتیو و بی ادب و چجوری میخواد تحمل کنه اها راستی اینو یا
-خفه شو بزا من اود بگم زنیکه صندلی دوچرخه اول اینکه به تو هیچ ربطی نداره من چجوریم دوم اینکه به من بی احترامی کنی بد میبینی فهمیدی بوزینه لب شتری؟
-چیی
- زر اضافه نشنوم لب شتری
رفتم طبقه بالا
به عمارت رسیدیم بلندش کردم و بردم داخل اتاق خودم گذاشتمش رو تخت و خودمم رفتم دوش بگیرم دیگه نزدیکای صبح بود از حموم اومدم بیرون
#انیسا
چشمامو باز کردم با سردرد وحشتناکی بیدار شدم اینجا کجاست چرا چیزی یادم نمیاد صدای دوش آب قط شد یهو در که باز شد چشمام درشت شد از دیدنش
-بیدار شدی ؟
-نه خوابیدم من اخخخخ
نشستم رو تخت دوباره سرم به حدی درد میکرد که نگو
-بهتره استراحت کنی
-من کجام؟
-خونه من
-چرا آوردیم اینجا؟
-یادت که نرفته تو برده منی حالا هم بهتره به وظایفت عمل کنی بهت دستور میدم بگیری بخوابی چون فردا کلی کار داری
-من میخوام برممم ما قرار بود فرار کنیم تو قرار بود آخ منو فراری بدی چرا آوردیم لینجا؟
-یه حرفو دوبار تکرار نمیکنم توهم بهتری زر اضافه نزنی
اومدو خودشو پرت کرد رو تخت چشماشو بست و منو فشار داد تو بغلش از پشت منو بغل کرده بود ب ا س ن م با ک ی ر ش تماس داشت و من واقعا خجالت کشیدم ولی بیخیال شدم چون نمیتونستم تو بغلش جم بخورم
صبح پاشدم که دیدم داره لباس میپوشه که
-بیدار شدی؟
-اهوم صبح بخیر
-اوکی ببین میری پایین از الیکا مقررات رو میپرسی بعدش میای دفتر کار من
-اوکی
-برو
-صبحونه نخورم؟
-کاری که گفتم بکن
-گند اخلاق
رفتم پایین
-الیکا کیه؟
-منم بیا اینجا
یه زن میان سال بود که کلی به خودش ژل و بوتاکس زده بود معلوم نیست چقدر عمل کرده خیلی زشت شده بود شبیهه صندلی دوچرخس😂😂😂😂😂سوژه واسه خندهه🤣
رفتم پیشش
-هان
-مقررات رو برات میگم و یه بار بیشتر نمیگم
-میشنوم
-۱ تو خدمتکار شخصی اربابی و هرچی میگن باید انجام بدی
۲وضفیه تو اینه که اتاق ارباب و دفتر کاریشون رو تمیز کنی
۳ تو همیشه باید درکنارشون باشی همیشه
۴فکر فرار به سرت نزنه چون ممکنه بد ببینی ارباب به هیچ کس رحم نمیکنه من موندم توعه عقب مونده دستو پاچلفتیو و بی ادب و چجوری میخواد تحمل کنه اها راستی اینو یا
-خفه شو بزا من اود بگم زنیکه صندلی دوچرخه اول اینکه به تو هیچ ربطی نداره من چجوریم دوم اینکه به من بی احترامی کنی بد میبینی فهمیدی بوزینه لب شتری؟
-چیی
- زر اضافه نشنوم لب شتری
رفتم طبقه بالا
۷۶۸
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.