دو پارتی جدید.
دو پارتی جدید.
p1:
حدود ده دقیقه تا شروع کلاس مونده بود
روی پای یکی از پسرای کلاس به اسم«جانگ سئوک مین» که از قضا بهترین دوستت بود نشسته بودی
موهاتو دوتایی از پایین بسته بودی و کش موهات با یونیفرمت ست بود
همچنان که روی پای دوستت نشسته بودی ،
بی هوا استاد وارد شد سریعا پشت میزش رفت
با سرعت به طرف میز خودت رفتی و روی نیمکت نشستی
دست سئوک مین روی دستت بود و تو داشت بیا دقت به حرف های استاد گوش میکردی
دست چپت توی دست سئوکمین گیر کرده بود و به نظر این قضیه خیلی تو چشم استادت بود!
استاد بعد از نوشتن آخرین متن روی تخته، کچ روی دستاش رو پاک کرد و روی صندلی نشست
عینکشو با انگشت اشارهش درست کرد و بلند شروع به حرف زدن کرد: پارک ا.ت! بیا پای تخته! میخوام ببینم چیزی فهمیدی یا دست تو دست بودی تمام تایم؟؟؟ پاشو!
از پشت نیمکت بلند شدی و بعد از مرتب کردن لباست به سمت تخته رفتی
فیزیک درس سنگینی بود و تو علاوه بر اینکه هیچوقت این درس رو نمیفهمیدی..الان استرس هم داشتی، و طبیعتا هیچی به ذهنت نمیرسید که بتونی جواب بدی!
دست هات رو به هم گره زدی و به زمین خیره شدی: متاسفام آقای کیم..جبران میکنم.
دستش رو محکم به میز کوبید و ادامه داد: جبران؟؟؟ هیچکی نمیتونه سر کلاس من! یعنی کیم نامجون به این شدت درس رو نفهمه! بعد از اتمام کلاس توی دفتر باش! سریع بشین خانم پارک!!
بغض وحشتناکی گلوت رو چنگ میزد
بعد از تکون دادن سرت به طرف میزت رفتی
پشت میز نشستی و خودتو با نوشتن جزوه سرگرم کردی
بعد از دقایقِ بیپایانی درس به نظر تموم شد..
انگشت های آقای کیم روی تخته چند تا تقه زد و ادامه داد: خب بچه ها..خسته نباشید..برای ازمونِ جلسه بعد آماده باشید! خدانگهدار!
بعد از خداحافظی های پی در پی از طرف دانشجو ها، آخرین نفری بودی که از کلاس خارج میشدی
صدای استادت از اخر کلاس در حالی که کیفش رو جمع میکرد به گوشِت رسید: خانم پارک توی دفتر منتشر باشین!
«چشم» آرومی گفتی و به سمت دفترش حرکت کردی
توی دفتر منتظر بودی و صدای نزدیک شدن چند نفر به اتاق رو شنیدی
خودت رو جمع کردی و دماغت رو بالا کشیدی
در دفتر باز شد و استاد کیم همراه چند نفر از دانشجو های ترم بالا تر که میشه گفت بهش آویزون شده بودن دیده شد
با چهره ایی عصبی خطاب به همشون صحبت کرد: خانم ها.. فاصله بگیرید! وگرنه خیلی راحت میتونم پروندتون رو به دفتر مدیر انتقال بدم!
دخترایی که دورش بودن ، سربه زیر از کنارش رفتن و کم کم از دید محو شدن
استاد کیم وارد اتاق شد و در رو با نوک انگشتش بست
کامنت و لایک؟؟؟
p1:
حدود ده دقیقه تا شروع کلاس مونده بود
روی پای یکی از پسرای کلاس به اسم«جانگ سئوک مین» که از قضا بهترین دوستت بود نشسته بودی
موهاتو دوتایی از پایین بسته بودی و کش موهات با یونیفرمت ست بود
همچنان که روی پای دوستت نشسته بودی ،
بی هوا استاد وارد شد سریعا پشت میزش رفت
با سرعت به طرف میز خودت رفتی و روی نیمکت نشستی
دست سئوک مین روی دستت بود و تو داشت بیا دقت به حرف های استاد گوش میکردی
دست چپت توی دست سئوکمین گیر کرده بود و به نظر این قضیه خیلی تو چشم استادت بود!
استاد بعد از نوشتن آخرین متن روی تخته، کچ روی دستاش رو پاک کرد و روی صندلی نشست
عینکشو با انگشت اشارهش درست کرد و بلند شروع به حرف زدن کرد: پارک ا.ت! بیا پای تخته! میخوام ببینم چیزی فهمیدی یا دست تو دست بودی تمام تایم؟؟؟ پاشو!
از پشت نیمکت بلند شدی و بعد از مرتب کردن لباست به سمت تخته رفتی
فیزیک درس سنگینی بود و تو علاوه بر اینکه هیچوقت این درس رو نمیفهمیدی..الان استرس هم داشتی، و طبیعتا هیچی به ذهنت نمیرسید که بتونی جواب بدی!
دست هات رو به هم گره زدی و به زمین خیره شدی: متاسفام آقای کیم..جبران میکنم.
دستش رو محکم به میز کوبید و ادامه داد: جبران؟؟؟ هیچکی نمیتونه سر کلاس من! یعنی کیم نامجون به این شدت درس رو نفهمه! بعد از اتمام کلاس توی دفتر باش! سریع بشین خانم پارک!!
بغض وحشتناکی گلوت رو چنگ میزد
بعد از تکون دادن سرت به طرف میزت رفتی
پشت میز نشستی و خودتو با نوشتن جزوه سرگرم کردی
بعد از دقایقِ بیپایانی درس به نظر تموم شد..
انگشت های آقای کیم روی تخته چند تا تقه زد و ادامه داد: خب بچه ها..خسته نباشید..برای ازمونِ جلسه بعد آماده باشید! خدانگهدار!
بعد از خداحافظی های پی در پی از طرف دانشجو ها، آخرین نفری بودی که از کلاس خارج میشدی
صدای استادت از اخر کلاس در حالی که کیفش رو جمع میکرد به گوشِت رسید: خانم پارک توی دفتر منتشر باشین!
«چشم» آرومی گفتی و به سمت دفترش حرکت کردی
توی دفتر منتظر بودی و صدای نزدیک شدن چند نفر به اتاق رو شنیدی
خودت رو جمع کردی و دماغت رو بالا کشیدی
در دفتر باز شد و استاد کیم همراه چند نفر از دانشجو های ترم بالا تر که میشه گفت بهش آویزون شده بودن دیده شد
با چهره ایی عصبی خطاب به همشون صحبت کرد: خانم ها.. فاصله بگیرید! وگرنه خیلی راحت میتونم پروندتون رو به دفتر مدیر انتقال بدم!
دخترایی که دورش بودن ، سربه زیر از کنارش رفتن و کم کم از دید محو شدن
استاد کیم وارد اتاق شد و در رو با نوک انگشتش بست
کامنت و لایک؟؟؟
۲۴.۵k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.