پارت ۱۲
پارت ۱۲
صب
از زبان جونگکوک
ساعت ۸ صب از خواب پاشدم ات خواب بود دیشب بد ترسیده بود خواستم سوپرایزش کنم پس رفتم صبحونه درست کنم
ات ویو
از خواب پاشدم به ساعت نگاه کردم ساعت ۹ بود جونگکوک نبود رفتم پایین دیدم داره صبحونه درست مسکنه از پشت بغلش کردم
ات: ددی من داره صبحونه درست میکنه هومم
جونگکوک : بیدار شدی بیب
ات: اوهوم
جونگکوک بشین صبحونه بخوریم
ات: باش
بعد صبحونه
از زبان ات
بعد از اینکه صبحونه رو خوردیم جونگکوک رفت به کاراش برسه منم رفتم ظرفارو گذاشتم تو ماشین ظرفشویی و رفتم بالا یه کراپ آبی با یه شلوار مام استایل آبی یخی و یه کتونی سفید ساده پوشیدم و موهامو گوجه ای شلخته کردم یه خط چشم کوچیک کشیدم و یه تینت زدم و کتابمو برداشتم رفتم پایین شروع کردم به خوندن
۳ ساعت بعد
از زبان جونگکوک
به ساعت نگاه کردم ساعت ۱ بود حتما ات منتظره کارامو کردم و راه افتادم سمت خونه وقتی رسیدم در رو بازکردم ات رو کاناپه داره کتاب میخونه تا متوجه من شدم کتابو گذاشت رو میز و سریع دوید و پرید بغلم
ات : واییییی دلم برات تنگ شده بود
جونگکوک: حالا که اومدم نمیخوای یه بوس بهم بدی
ات : محکم لبامو گذاشتم رو لباش و با ولع لبای همک میخوردیم( اوق) که بعد ۵ مین با کم بود نفی از هم جدا شدیم
جونگکوک : آخ همیشه اینجوری پیشواز ببا بیب
ات : چشم ددی
جونگکوک : خوشگل شدیا ولی نمیای پایین کمرم درد میکنه
ات : نوچ
جونگکوک: اومم پس تنبیه میخای
ات : اوهوم
جونگکوک : خودت خواستی و ات رو پرت میکنه رو کاناپه و کت خودشو در میاره و پرت میکنه رو زمین و لبای ات رو با ولع میخوره ات هم همراهی میکنه بعد ۵ مین ات دکمه ی لباس جونگکوک رو باز میکنه و پرت میکنه رو زمین که جونگکوک بغلش میکنه ک میبرتش اتاق و پرتش میکنه رو تخت و روش خیمه میزنه و لبای ات رو میخوره
ات دستشو میبره و شلوار جونگکوک رو در میاره و باکسرش هم همراهش در میاره و جونگکوکم لباسای ات رو در میاره و ات میشینه رو دیکش و بالا پایین میکنه
صب
از زبان جونگکوک
ساعت ۸ صب از خواب پاشدم ات خواب بود دیشب بد ترسیده بود خواستم سوپرایزش کنم پس رفتم صبحونه درست کنم
ات ویو
از خواب پاشدم به ساعت نگاه کردم ساعت ۹ بود جونگکوک نبود رفتم پایین دیدم داره صبحونه درست مسکنه از پشت بغلش کردم
ات: ددی من داره صبحونه درست میکنه هومم
جونگکوک : بیدار شدی بیب
ات: اوهوم
جونگکوک بشین صبحونه بخوریم
ات: باش
بعد صبحونه
از زبان ات
بعد از اینکه صبحونه رو خوردیم جونگکوک رفت به کاراش برسه منم رفتم ظرفارو گذاشتم تو ماشین ظرفشویی و رفتم بالا یه کراپ آبی با یه شلوار مام استایل آبی یخی و یه کتونی سفید ساده پوشیدم و موهامو گوجه ای شلخته کردم یه خط چشم کوچیک کشیدم و یه تینت زدم و کتابمو برداشتم رفتم پایین شروع کردم به خوندن
۳ ساعت بعد
از زبان جونگکوک
به ساعت نگاه کردم ساعت ۱ بود حتما ات منتظره کارامو کردم و راه افتادم سمت خونه وقتی رسیدم در رو بازکردم ات رو کاناپه داره کتاب میخونه تا متوجه من شدم کتابو گذاشت رو میز و سریع دوید و پرید بغلم
ات : واییییی دلم برات تنگ شده بود
جونگکوک: حالا که اومدم نمیخوای یه بوس بهم بدی
ات : محکم لبامو گذاشتم رو لباش و با ولع لبای همک میخوردیم( اوق) که بعد ۵ مین با کم بود نفی از هم جدا شدیم
جونگکوک : آخ همیشه اینجوری پیشواز ببا بیب
ات : چشم ددی
جونگکوک : خوشگل شدیا ولی نمیای پایین کمرم درد میکنه
ات : نوچ
جونگکوک: اومم پس تنبیه میخای
ات : اوهوم
جونگکوک : خودت خواستی و ات رو پرت میکنه رو کاناپه و کت خودشو در میاره و پرت میکنه رو زمین و لبای ات رو با ولع میخوره ات هم همراهی میکنه بعد ۵ مین ات دکمه ی لباس جونگکوک رو باز میکنه و پرت میکنه رو زمین که جونگکوک بغلش میکنه ک میبرتش اتاق و پرتش میکنه رو تخت و روش خیمه میزنه و لبای ات رو میخوره
ات دستشو میبره و شلوار جونگکوک رو در میاره و باکسرش هم همراهش در میاره و جونگکوکم لباسای ات رو در میاره و ات میشینه رو دیکش و بالا پایین میکنه
۱۸.۱k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.