#ashura خم شد ،چیزی از زمین برداشت،باز خم شد،چیزی از زمین برداشت،دوباره و چند باره.نزدیک رفتم به پرسش.نگاه کرد به آتش های فراوان سپاه دشمن. فرمود:«فردا کودکانم در این بیابان،پی پناهی می دوند» دستهایش پربود از خار های بیابان. شب #عاشـورا بود…
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.