زندگی من از روزی آغاز شد

زندگیِ من از روزی آغاز شد
که تو را دیدم
و بازوانت، راهِ دهشتناکِ جنون را
بر من سد کرد
و تو سرزمینی را نشانم دادی
که در آن تنها بذر نیکی می‌پاشند

تو از قلبِ پریشانی آمدی
تا تسکین دهی تب و دردم را
و من درختی بودم که در جشن انگشتانت
می‌سوختم از اشتیاق
من از لب‌های تو متولد شده‌ام
و زندگی‌ام از تو آغاز می‌شود.
#لویی_آراگون
دیدگاه ها (۷)

در جوانی آنگاه که رویاهایمان با تمام قدرت در ما شعله ورند، خ...

گناه آن روز به وجود نیامد که حوا سیب ممنوعه را بلعید . آن رو...

..نمی دانم چرا می گویم،آه از دست تو !دست های تو ...زیباترین ...

به همین سادگی آدم اسیر می شود... وهیچ کاری هم نمی شود کرد ! ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط