ای خوش آن عمر که در بیخبری سر کردم

ای خوش آن عمر که در بی‌خبری سر کردم
کاش می‌شد به همان بی‌خبری برگردم ...

محسن شیرالی
دیدگاه ها (۱)

بیان کردم حدیث دوری و شرح شبِ هجرانپریشان کرد زلف و گفت: از ...

پاییز ؛سرد و بی رحم نیست ...فقط ،جسارت زمستـان را ندارد ...ذ...

جواب نامه ام از بس ، ز جانان دیر می آیدجوان گر می رود قاصد ،...

به یک پلک تو می بخشم تمام روز و شب ها راکه تسکین می دهد چشمت...

در آمدم کناره سیل می کردم گل‌هاره دائم سر بلند بینم جملگی رف...

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شدباقی همه بی حاصلی و بی خ...

کاش منم مثل تو بودم..راحت فراموشت می کردم🥲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط