پایان مهلت

پایان مهلت

می گفتːحالا که جوونم دلم می خواد جوونی کنم،

خوش باشم،از همه خوشگل ترباشم
همه فقط به من نگاه کنن،
دلم نمی خواد مثل مادر بزرگ ها یه چادر چاقچور

بکشم سرم و بچپم تو خونه اون وقت هیچ کس سراغم نمیاد.
خوب وقتی یه کم سنم رفت بالا ،به چهل پنجاه رسیدم یه سفر می رم مکه و بعدش توبه می کنم.نماز می خونم،روسری سر می کنم.
حالا کووو تا اون موقع!
خیییلی وقت دارم......
بنده خدا نمی دونست مهلت زنده بودنش خیلی محدوده،
بعد از تصادف حتی فرصت استغفارهم پیدا نکرد.
حجاب فرضیه ای است که ترک آن فرصت قضا ندارد.
دیدگاه ها (۱)

یادت باشد برای بعضی ها ، چشم ها گرسنه تر از معده هاست . . ...

دوسان بخونید جالبه!!! یکی دو ساله حال ما بهتره خدا وکیلی خ...

خدا پلک را داد برای بستن چشم در گناه و ما خرجش کردیم برای چش...

اﻭﺝ ﻣـﺮﺩﺍﻧﮕﯽ ﻧﺴﻞ ﺟﺪﯾـﺪ ﺭﺍ ﻭﻗﺘﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ : ﭘﺴﺮﯼ ﺑﺎ ﻧﺎﺯ...

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۱

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۳

black flower(p,269)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط