ادامه قسمت بیست و ششم

ادامه قسمت بیست و ششم
نزدیکای عید بود و مامان اینا بودن بازار.
بعد خوردن شیرم رفتم بالا سمت اتاق صورتی خوشگلم .
گوشیمو روشن کردم که بلافاصله دیدم از ریحانه پیام دارم .
+سلام جزوه ها رو میفرستی !؟
اصلا حال جواب دادن نداشتم .
گوشیو خاموش کردم و انداختمش کنار.

نويسندگان: فاطمه زهرا درزی وغزاله میرزاپور
🚫کپی رمان در هر شرایطی بدون ذکر نام نویسندگان حرام است.
دیدگاه ها (۰)

✨🌱✨#ناحله#قسمت_بیست_و_هفتممشغول تست زدن شدم . طبق برنامه ریز...

دیروز که زنگ زد فقط گفت:«خودکشی نکن اگه میتونی کمکم کن»توی د...

✨🌱✨#ناحله#قسمت_بیست_و_ششمبا بابا و ریحانه نشستیم تو ماشینداد...

ادامه قسمت بیست و پنجم+محمد برو بیرون میخوام بخوابمدستشو گرف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط