وطن کجاست
وطن کجاست
که آوازِ آشنایِ تو چنین دور مینماید؟
امید کجاست
تا خود
جهان
به قرار
باز آید؟
هان، سنجیده باش
که نومیدان را معادی مقدّر نیست!
معشوق در ذرهذرهی جانِ توست
که باور داشتهای،
و رستاخیز
در چشماندازِ همیشهی تو
به کار است.
در زیجِ جُستوجو
ایستادهی ابدی باش
تا سفرِ بیانجامِ ستارهگان بر تو گذر کند،
که زمین
از اینگونه حقارتبار نمیمانْد
اگر آدمی
به هنگام
دیدهی حیرت میگشود.
نه
نومید مردم را
معادی مقدّر نیست.
چاووشیِ امیدانگیزِ توست
بیگمان
که این قافله را به وطن میرساند.
🖋 احمد شاملو
از شعر « خطابهی آسان در امید »
📓 ترانههای کوچکِ غربت
که آوازِ آشنایِ تو چنین دور مینماید؟
امید کجاست
تا خود
جهان
به قرار
باز آید؟
هان، سنجیده باش
که نومیدان را معادی مقدّر نیست!
معشوق در ذرهذرهی جانِ توست
که باور داشتهای،
و رستاخیز
در چشماندازِ همیشهی تو
به کار است.
در زیجِ جُستوجو
ایستادهی ابدی باش
تا سفرِ بیانجامِ ستارهگان بر تو گذر کند،
که زمین
از اینگونه حقارتبار نمیمانْد
اگر آدمی
به هنگام
دیدهی حیرت میگشود.
نه
نومید مردم را
معادی مقدّر نیست.
چاووشیِ امیدانگیزِ توست
بیگمان
که این قافله را به وطن میرساند.
🖋 احمد شاملو
از شعر « خطابهی آسان در امید »
📓 ترانههای کوچکِ غربت
۲.۴k
۰۱ آبان ۱۴۰۱