پارت
☆♡پارت: ۱۹♡☆
سویونگ: همین جا بازی کنیم؟ رو تخت؟
جونگ کوک: خب نه بزار کمکت کنم بیای رو مبل...
سویونگ: باشه مرسی...
سویونگ خواست اروم از روی تخت بیاد پایین که جونگ کوک اومد براید بغلش کرد و برد گذاشتش رو مبل...
سویونگ: خ.. خیلی ممنون... میگم... خوابت که نمی یومد؟
جونگ کوک: نه بابا منم خوابم نمی برد(لبخند خرگوشی)
سویونگ: باشه پس دستگاهو روشن کن بازی کنیم(لبخند)
جونگ کوک: باش...
دستگاه و روشن کرد و شروع کردن بازی کردن...
یک ساعت و نیم دیگه...
جونگ کوک: بلاخره تونستم ببرمت!... سویونگ!...
یدفعه حس سنگینی روی شونم حس کردم... نگاه کردم دیدم سویونگ خوابش برده... حتما تاثیر دارو هاشه... وقتی خوابه خیلی کیوته... محوه نگاه کردنش شده بودم... یکم بعد به خودم اومدم... من دارم چی کار می کنم؟... خیلی اروم طوری که بیدار نشه بلندش کردم بردم گذاشتمش روی تختش و پتو رو کشیدم روش... دستگاه بازی و برقا رم خاموش کردم و خودمم رفتم خوابیدم...
فردا صبح...
*جونگ کوک*
با سر و صدای ی سویونگ بیدار شدم... داشت سعی می کرد از روی تخت بیاد پایین و بلند شه بره...
*سویونگ*
داشتم سعی می کردم از روی تخت بلند شم و برم بیرون که دید جونگ کوک بیدار شد... بلند شد نشست رو تختش... خوابالو بود و چشماشو می مالید... موهاش بهم ریخته شده بود... تو اون حالت خیلی کیوت شده بود... از کیوتیش ی لبخند صدا دار زدم که...
جونگ کوک: به چی می خندی؟(لحن خوابالو)
سویونگ: به مو های بهم ریخته و کیوت بودنت...
جونگ کوک: پس به من می خندی؟
از روی تخت بلند شد و اومد سراغ من...
سویونگ: اره... به تو می خندم😂
جونگ کوک: الان نشونت می دم چی خنده داره...
اومد سمته منو با دستاش مو های منم به هم ریخته کرد... بد جوری خندم گرفته بود... دو تایی داشتیم می خندیدیم😂
سویونگ: باشه باشه بسه غلط کردم.. بسه من نمی تونم فرار کنم با این پا😂
جونگ کوک که تازه یادش اومده بود من تازه تصادف کردم دست از سرم برداشت...
جونگ کوک: باشه ببخشید... یکم جوگیر شدم... راستی کجا می خواستی بری؟
سویونگ: می خواستم برم پایین...
جونگ کوک: چرا؟
سویونگ: خب... گشنمه می خوام برم ی چیزی بخورم...
جونگ کوک: خب به خودم میگفتی ی چیزی برات میاوردم...
سویونگ: نه مرسی... حوصلمم تو اتاق سر رفته می خوام برم پایین...
جونگ کوک: باشه پس بزار من ببرمت...
سویونگ نه خودم میرم...
جونگ کوک بلند شد و سویونگ و براید بغل کرد...
جونگ کوک: نخیر گفتم خودم می برمت...
سویونگ: باشه... اما اینطوری اذیت می شی...
جونگ کوک: نمی شم (لبخند خرگوشی)
سویونگ: نمی دونم چرا یدفعه خیلی خجالت کشیدم و رو مو برگردوندم که نبینه قرمزش شدم...(تو ذهنشون)
جونگ کوک هم که انگار متوجه قرمز شدن سویونگ شده بود ی لبخند صدا دار زد...
امید وارم از این پارت خوشتون اومده باشه💜🌹
لایک پلیز...
سویونگ: همین جا بازی کنیم؟ رو تخت؟
جونگ کوک: خب نه بزار کمکت کنم بیای رو مبل...
سویونگ: باشه مرسی...
سویونگ خواست اروم از روی تخت بیاد پایین که جونگ کوک اومد براید بغلش کرد و برد گذاشتش رو مبل...
سویونگ: خ.. خیلی ممنون... میگم... خوابت که نمی یومد؟
جونگ کوک: نه بابا منم خوابم نمی برد(لبخند خرگوشی)
سویونگ: باشه پس دستگاهو روشن کن بازی کنیم(لبخند)
جونگ کوک: باش...
دستگاه و روشن کرد و شروع کردن بازی کردن...
یک ساعت و نیم دیگه...
جونگ کوک: بلاخره تونستم ببرمت!... سویونگ!...
یدفعه حس سنگینی روی شونم حس کردم... نگاه کردم دیدم سویونگ خوابش برده... حتما تاثیر دارو هاشه... وقتی خوابه خیلی کیوته... محوه نگاه کردنش شده بودم... یکم بعد به خودم اومدم... من دارم چی کار می کنم؟... خیلی اروم طوری که بیدار نشه بلندش کردم بردم گذاشتمش روی تختش و پتو رو کشیدم روش... دستگاه بازی و برقا رم خاموش کردم و خودمم رفتم خوابیدم...
فردا صبح...
*جونگ کوک*
با سر و صدای ی سویونگ بیدار شدم... داشت سعی می کرد از روی تخت بیاد پایین و بلند شه بره...
*سویونگ*
داشتم سعی می کردم از روی تخت بلند شم و برم بیرون که دید جونگ کوک بیدار شد... بلند شد نشست رو تختش... خوابالو بود و چشماشو می مالید... موهاش بهم ریخته شده بود... تو اون حالت خیلی کیوت شده بود... از کیوتیش ی لبخند صدا دار زدم که...
جونگ کوک: به چی می خندی؟(لحن خوابالو)
سویونگ: به مو های بهم ریخته و کیوت بودنت...
جونگ کوک: پس به من می خندی؟
از روی تخت بلند شد و اومد سراغ من...
سویونگ: اره... به تو می خندم😂
جونگ کوک: الان نشونت می دم چی خنده داره...
اومد سمته منو با دستاش مو های منم به هم ریخته کرد... بد جوری خندم گرفته بود... دو تایی داشتیم می خندیدیم😂
سویونگ: باشه باشه بسه غلط کردم.. بسه من نمی تونم فرار کنم با این پا😂
جونگ کوک که تازه یادش اومده بود من تازه تصادف کردم دست از سرم برداشت...
جونگ کوک: باشه ببخشید... یکم جوگیر شدم... راستی کجا می خواستی بری؟
سویونگ: می خواستم برم پایین...
جونگ کوک: چرا؟
سویونگ: خب... گشنمه می خوام برم ی چیزی بخورم...
جونگ کوک: خب به خودم میگفتی ی چیزی برات میاوردم...
سویونگ: نه مرسی... حوصلمم تو اتاق سر رفته می خوام برم پایین...
جونگ کوک: باشه پس بزار من ببرمت...
سویونگ نه خودم میرم...
جونگ کوک بلند شد و سویونگ و براید بغل کرد...
جونگ کوک: نخیر گفتم خودم می برمت...
سویونگ: باشه... اما اینطوری اذیت می شی...
جونگ کوک: نمی شم (لبخند خرگوشی)
سویونگ: نمی دونم چرا یدفعه خیلی خجالت کشیدم و رو مو برگردوندم که نبینه قرمزش شدم...(تو ذهنشون)
جونگ کوک هم که انگار متوجه قرمز شدن سویونگ شده بود ی لبخند صدا دار زد...
امید وارم از این پارت خوشتون اومده باشه💜🌹
لایک پلیز...
- ۳۷.۲k
- ۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط