پارت

☆♡پارت: ۱۸♡☆

سویونگ جلوی پله ها وایساده بود که یدفعه ی نفر براید بغلش کرد... برگشت ببینه کیه که دید جینه...
جین: این همه پله رو که صد سال طول میکشه اینطوری بری بالا...
سویونگ: اوپا!
جین: از این به بعد من از پله ها می برم و میارمت...
سویونگ: نه خودم...
جین: هیس... همین که گفتم به خاطر نجات من اینطوری شدی... منم حداقل کاری که می تونم و برات انجام میدم...
سویونگ: باشه...
بعد دیگه حرفی نزدن و جین از پله ها بردش بالا و رفت تو اتاق و گذاشتش رو تخت...
جین: تو همین جا دراز بکش و استراحت کن سوپ درست کردم یکم دیگه حاضر میشه برات میارم...
سویونگ: باشه... ممنون...
جین رفت بیرون از اااق و در اتاق رو بست و سویونگ هم اروم اروم دراز کشید و سعی کرد استراحت کنه...
جین رفت پایین...
هانیول: رفت بالا؟
جین: اره بردمش بالا...
جیمین: هیونگ تو بردیش؟
جین : اره...
جونگ کوک: ما هر کاری کردیم نزاشت...
هانیول: خوبه کاره خوبی کردی نباید زیاد به خودش فشار بیاره... اما خیلی لج بازه... نمی زاره کسی کمکش کنه... خب من دیگه باید برم کلی کار دارم... لطفا مواظبش باشین... سویونگ خیلی لج بازه مواظب باشین کار دسته خودش نده...
اعضا: باشه...
جونگ کوک: نگران نباش من باهاش تو ی اتاقم حسابی مواظبشم...
شوگا: نگران نباش مواظبشیم نمی زاریم از جاش پاشه...
هانیول: خیلی ممنون... آنیونگ...
اعضا: انیونگ...
هانیول از خوابگاه رفت بیرون و جین بلند شد تا بره برای سویونگ سوپ ببره... رفت توی اشپز خونه و ی کاسه از سوپ رو ریخت توی کاسه و گذاشت توی ی سینی کوچیک و برد بالا...
*سویونگ*
تو اتاق روی تخت دراز کشیده بودم و سعی می کردم استراحت کنم...
تق.. تق...
صدای در اومد...
سویونگ: بله... بیا تو...
جین در و باز کرد و رفت تو... و رفت کنار تخت سویونگ...
جین: برات سوپ اوردم... بیا بخور ببین چطور شده...
سویونگ: باشه...
سویونگ کاسه ی سوپ و برداشت و ی قاشق ازش برداشت و خورد...
سویونگ: اوممم... عالیه! حرف نداره!
جین: خب پس همشو تا اخر بخور...
سویونگ: باشه... دستت درد نکنه...
جین: نوش جون... من میرم اگه کاری داشتی یا چیزی لازم داشتی بهمون زنگ بزن...
سویونگ: باشه... مرسی...
جین رفت و درم بست...
شب ساعت ۱۱...
همه رفته بودن تو اتاقشون و خواب بودن... اما من کل روزو تو اتاق داشتم استراحت می کردم خوابم نمی یومد... نگاه کردم ببینم جونگ کوک خوابه یا نه... انگار خواب بود... خیلی اروم صداش کردم...
سویونگ: اوپا...
جونگ کوک: هوم؟
سویونگ: خوابی؟
جونگ کوک: نه... چیزی می خوای؟
سویونگ: نه... فقط خوابم نمیاد...
جونگ کوک بلند شد نشست رو تختش...
جونگ کوک: خب چی کار کنیم؟
سویونگ: بازی کنیم؟
جونگ کوک: باشه...
بلند شد رفت برق و روشن کرد...

امید وارم از این پارت خوشتون اومده باشه💜🌹
شرط نمی زارم فردا ی پارت دیگه ام می زارم💜💜💜
دیدگاه ها (۱۹)

☆♡پارت: ۱۹♡☆سویونگ: همین جا بازی کنیم؟ رو تخت؟ جونگ کوک: خب ...

☆♡پارت: ۲۰♡☆جونگ کوک سویونگ برد پایین و رفت تو اشپز خونه و گ...

*مهم*ی چند تا نکته رو یادم رفت بگم... برادر سویونگ چند روز ب...

☆♡پارت: ۱۷♡☆جیمین: خانم لی، تهیونگ شما کل دیروزو پیش سویونگ ...

ارمان عشق و نفرت پارت 5صبح شد آت خیلی درد داشت کوک رفت غذا پ...

"سرنوشت "p,21...جیهوپ : خب میبینم که با پسر اولم آشنا شدین( ...

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط