دلتنگم

دلتنگم

آنقدر دلتنگ که

احساس بی کسی میکنم

نمیدانم دلتنگ چیستم

فقط میدانم آنقدر دلتنگیم زیاد است که سراسر وجودم را پر کرده است

احساسی تلخ که حتی با شیرین ترین شکلات ها هم از بین نمیرود

میخواهم ببینمش در کنارم اما ...

اما چه حاصل که او مرا دوست ندارد

مرا نمیخواهد

مرا نمیبیند

دوس دارم برایش حرف بزنم اما ...

او برایم وقتی ندارد

گوشی برای شنیدن سخنانم ندارد

ولی من با همه ی اینها از جان خود بیشتر دوست میدارمش

حتی از جان شیرین خود
دیدگاه ها (۵)

لالایی احمد شاملوعشق من کودک بمان دنیا بزرگت میکند... بره با...

سیگار روشنت رادر جنگل خشک و آشفته‌ی من انداختی ؛بعدپرسیدی:" ...

ﯾﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺩﻟﺖ ﺧﻮﺷﻪ ﯾﮑﯽ ﯾﻬﻮ ﻣﯿﺎﺩ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﯾﻬﻮ ﻣﯿﺸﻪ ﻋ...

گاهی فقط از کل دنیا ...دلت یکی را می خواهد ...میدانی تا ابد ...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط