در ساحل ماسه ای با خدا قدم میزدم

در ساحل ماسه ای با خدا قدم میزدم
به پشت سرم نگاه کردم
جاهایی که از خوشی ها حرف زده بودیم دو ردپا بود
و
جاهایی که از سختی ها حرف زده بودیم جای یک ردپا بود
به خدا گفتم در سختی ها کنارم نبودی؟
گفت آن ردپایی که میبینی من هستم؛
تو را در سختی ها به دوش می کشیدم!!

خدایا بی نظیری🌹
دیدگاه ها (۱)

در "بازی" زندگی اگر "عوض" نشوی...!!!"مطمئن" باش "...

کینه و دشمنی ها را کنار بگذاریمروزی می آید که دلمان برای زما...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

"همزن " و "آبمیوه گیری" ام را از هم جدا کردم .زن و شوهرند و ...

رمان جیمین ( سایه عشق پارت ۶)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط