در وصف آزادی
در وصف آزادی
نگاه میکند به من دو چشم دلربای تو..............
دوباره میرسد مرا به گوش جان صدای تو..........
صدا بزن،صدا بزن که تنگ گشته این قفس.........
صدا بزن دمی مرا که کرده ام هوای تو............
سر "ار" ز تن جدا شوم،ز غصه گر فنا شوم..........
غمم ز دل برون رود که گشته ام فدای تو..........
خضاب میکنم تو را به خون سرخ خویشتن..........
چه خوش نشسته بر دلم که خون من هنای تو......
چه داغ ها که دیده ام چه ظلم ها کشیده ام.........
دمی به ساز خود بدم که جان دهد نوای تو.........
طبیب و طب و تاب و تب به زخم ما دوا نشد........
کدام یک دوا کند بجز تو و دوای تو.................
چه سرو ها به پا شده ز آب چشم مادران...........
جنازه ها ردیف گشته ره شود به پای تو...........
چه رود ها بنا شده ز اشک و خون عاشقان.........
گران به دست آمدی که خون بودbovadبهای تو.
غرور ها چه خورد شد،چه سینه ها که پاره شد....
چه جامه ها دریده شد برای کشته های تو..........
به خواب رفته کودکی میان سیل مردگان...........
چه کودکان به گنه که کشته شد برای تو...........
چه زود ها که دیر شد،چه غنچه ها که پیر شد......
از آن زمان که رفته ای خزان گرفته جای تو........
زمین چه خفته غرق خون،چه بختها که شد نگون....
بیا که جان ما شود ضمانت بقای تو..................
به وصف تو کتابها ز دوریت عذاب ها................
بگو که سایه افکند به بام ما همای تو...............
نگفته"شاهد"این سخن،ز طبع و ذوق خویشتن......
هرآنچه گوید از تو و حدیث راستای تو..............
درود آریایی پاینده ایران، ، کوروش
نگاه میکند به من دو چشم دلربای تو..............
دوباره میرسد مرا به گوش جان صدای تو..........
صدا بزن،صدا بزن که تنگ گشته این قفس.........
صدا بزن دمی مرا که کرده ام هوای تو............
سر "ار" ز تن جدا شوم،ز غصه گر فنا شوم..........
غمم ز دل برون رود که گشته ام فدای تو..........
خضاب میکنم تو را به خون سرخ خویشتن..........
چه خوش نشسته بر دلم که خون من هنای تو......
چه داغ ها که دیده ام چه ظلم ها کشیده ام.........
دمی به ساز خود بدم که جان دهد نوای تو.........
طبیب و طب و تاب و تب به زخم ما دوا نشد........
کدام یک دوا کند بجز تو و دوای تو.................
چه سرو ها به پا شده ز آب چشم مادران...........
جنازه ها ردیف گشته ره شود به پای تو...........
چه رود ها بنا شده ز اشک و خون عاشقان.........
گران به دست آمدی که خون بودbovadبهای تو.
غرور ها چه خورد شد،چه سینه ها که پاره شد....
چه جامه ها دریده شد برای کشته های تو..........
به خواب رفته کودکی میان سیل مردگان...........
چه کودکان به گنه که کشته شد برای تو...........
چه زود ها که دیر شد،چه غنچه ها که پیر شد......
از آن زمان که رفته ای خزان گرفته جای تو........
زمین چه خفته غرق خون،چه بختها که شد نگون....
بیا که جان ما شود ضمانت بقای تو..................
به وصف تو کتابها ز دوریت عذاب ها................
بگو که سایه افکند به بام ما همای تو...............
نگفته"شاهد"این سخن،ز طبع و ذوق خویشتن......
هرآنچه گوید از تو و حدیث راستای تو..............
درود آریایی پاینده ایران، ، کوروش
۳.۱k
۰۷ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.