من بدبختم *پارت ۷*
من بدبختم *پارت ۷*
*بازار*
من ویو:
من ی لباس بی تی اس داشتم اونو پوشیدم با شلوار بگ خیلی خفن شده بودم ولی م ز گفت که روسری ببندم منم اسکارف رو بستم و رفتیم تو راه اسکارف من باز شد تازه سه تا پسرم ایستاده بود پیشمون م ز با عجله گفت
م ز:روسری ت رو ببند دختر بدو
من:خب چیزی نیس که
م ز:بگو گفتم
من:بش *بستم*
م ز:من بهت گفتم روسری بردار
من:ولش کن بابا بریم
*خونه*
من:سلام
مامان:سلام چخبر ؟
من:هیچی گیر های مامان
مامان:بیا اینجا
من:بله؟*رفتم پیشش*
*مامان در گوشم*
مامان:ببین وقتی میایم خونه مامان بزرگ ببند ولی میریم بیرون نبند باشه؟
من:باشه
م ز:میهو چی گفت ؟
من:هیچ
م ز:دختر ناهار رو آماده کردی؟
مامان:نه
م ز:الان بچه ها گشنش شه چی ؟
اجیم:مامان بزلگ من گشنه نیستم
م ز:نیستی؟
اجیم:له
م ز:تو چی میهو؟
من:نه بابا کی گشنس
*بعد ۳ ساعت*
م ز:میهو بیا اینو بخور
من:نمیخورم
م ز:ببین ابجیتم داره میخوره
من:داری خرم میکنی؟😐
م ز:عه عه
من:چیه؟
م ز:حرف بد
من :مامان تو بد هاش رو ندیدی
م ز:حالاهرچی بخور
من:نمیخورم
*بعد ۲۰ دقیقه کل کل خوردم*
م ز:دیدی خوردی
من:به لطف تو راستی فردا عیده؟
م ز:آره
من:عه خداروشکر
م ز:چرا ؟
من:هیچی
*شب که عید شد*
مامان:عيدت مبارک
من:عید توهم مبارک *من ویو: بخدا فردا پاره میشیم*
م ز:عیدتون مبارک
همه ما:عيدت مبارک
ب ز:عيدت مبارک *روبه اجیم*
من:عيدت مبارک بابا
ب ز:عيدت توهم مبارک
*فردا*
*مهمون اومد و تقریبا ظهر بود*
*مهمون بعد سلام و احوالپرسی و تبریک نشست*
مامان:میهو پاشو آجیل بیار*اروم*
من:چرا من به زن دایی بگو*اروم*
مامان:پاشو*اروم*
*بعد آجیل گرفتن*( زن دایی ،خاله ،مامان بزرگ،مامانم همشون اونجا بودن)
زن دایی:میهو پاشو میوه بگیر
من:بابا زن دایی بزار بخورن
زن دایی:تنبل پاشو
من:خدایا
*همون بخاطر مهمونا اروم حرف میزنیم*
*اونم گرفتم🥲 چون فقط مهمون اومد و ابن حرکات و حرفا دوباره زده شده شد پرش زمانی میزنم*
پرش زمانی به شب/:
*دوستم زنگ زد*
من:ولم کن تو هم *برداشتم *
*بعد ی ساعت حرف زدن اومدم از اتاق بیرون*
مامان:کی بود ؟
من:بورا
مامان:آها
*اومدم دراز کشیدم*
مامان:چی میگفت؟
من:هیچی
مامان:ولی داشتی ی ساعت باهاش حرف میزدی
من:آها چرت و پرت میگفتیم
*بازار*
من ویو:
من ی لباس بی تی اس داشتم اونو پوشیدم با شلوار بگ خیلی خفن شده بودم ولی م ز گفت که روسری ببندم منم اسکارف رو بستم و رفتیم تو راه اسکارف من باز شد تازه سه تا پسرم ایستاده بود پیشمون م ز با عجله گفت
م ز:روسری ت رو ببند دختر بدو
من:خب چیزی نیس که
م ز:بگو گفتم
من:بش *بستم*
م ز:من بهت گفتم روسری بردار
من:ولش کن بابا بریم
*خونه*
من:سلام
مامان:سلام چخبر ؟
من:هیچی گیر های مامان
مامان:بیا اینجا
من:بله؟*رفتم پیشش*
*مامان در گوشم*
مامان:ببین وقتی میایم خونه مامان بزرگ ببند ولی میریم بیرون نبند باشه؟
من:باشه
م ز:میهو چی گفت ؟
من:هیچ
م ز:دختر ناهار رو آماده کردی؟
مامان:نه
م ز:الان بچه ها گشنش شه چی ؟
اجیم:مامان بزلگ من گشنه نیستم
م ز:نیستی؟
اجیم:له
م ز:تو چی میهو؟
من:نه بابا کی گشنس
*بعد ۳ ساعت*
م ز:میهو بیا اینو بخور
من:نمیخورم
م ز:ببین ابجیتم داره میخوره
من:داری خرم میکنی؟😐
م ز:عه عه
من:چیه؟
م ز:حرف بد
من :مامان تو بد هاش رو ندیدی
م ز:حالاهرچی بخور
من:نمیخورم
*بعد ۲۰ دقیقه کل کل خوردم*
م ز:دیدی خوردی
من:به لطف تو راستی فردا عیده؟
م ز:آره
من:عه خداروشکر
م ز:چرا ؟
من:هیچی
*شب که عید شد*
مامان:عيدت مبارک
من:عید توهم مبارک *من ویو: بخدا فردا پاره میشیم*
م ز:عیدتون مبارک
همه ما:عيدت مبارک
ب ز:عيدت مبارک *روبه اجیم*
من:عيدت مبارک بابا
ب ز:عيدت توهم مبارک
*فردا*
*مهمون اومد و تقریبا ظهر بود*
*مهمون بعد سلام و احوالپرسی و تبریک نشست*
مامان:میهو پاشو آجیل بیار*اروم*
من:چرا من به زن دایی بگو*اروم*
مامان:پاشو*اروم*
*بعد آجیل گرفتن*( زن دایی ،خاله ،مامان بزرگ،مامانم همشون اونجا بودن)
زن دایی:میهو پاشو میوه بگیر
من:بابا زن دایی بزار بخورن
زن دایی:تنبل پاشو
من:خدایا
*همون بخاطر مهمونا اروم حرف میزنیم*
*اونم گرفتم🥲 چون فقط مهمون اومد و ابن حرکات و حرفا دوباره زده شده شد پرش زمانی میزنم*
پرش زمانی به شب/:
*دوستم زنگ زد*
من:ولم کن تو هم *برداشتم *
*بعد ی ساعت حرف زدن اومدم از اتاق بیرون*
مامان:کی بود ؟
من:بورا
مامان:آها
*اومدم دراز کشیدم*
مامان:چی میگفت؟
من:هیچی
مامان:ولی داشتی ی ساعت باهاش حرف میزدی
من:آها چرت و پرت میگفتیم
۷.۹k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.