کمک عاشق شدم
امروز با دوستات تو مدرسه حرف میزدی(پسر بودن)ایزانا هم تورو دید اومد دستت رو گرفت و برد خونه پرتت کرد ردی تخت
ا.ت:آخ چته
ایزانا:چرا با پسرا حرف میزنی
ا.ت:دوستامن
ایزانا: تو کجا و لیاقت ملکه من شدن کجا از برده هایی که دارمم الان کمتری
ا.ت: عه پس باشه بهتره الان با خداحافظی الان بهم خشامد بگی
تو رفتی بیرون هوا خیلی سرد بود تو هم از حرصت کت برنداشتی و گفتی بزار از سرما بمیرم
،،،نیم ساعت بعد،،،
نمیتونستی حوب ببینی و بدنت از سرما داشت یخ میزو
ویو ایزانا: شت ی ساعته دنبالشم کجاست پس
...: هه هه برده ات رو گم کردی ناراحتی؟
ایزانا: ا.ت
ا.ت: بل سرورم
ایزانا:لطفا اینطوری نکن
ا.ت: من دارم در حد خودم رفتار میکنم
*ایزانا بغلت میکنه و گریه میکنه
ایزانا: گومن گومن گومن لطفا تقصیر منه منه احمق
* گرفتن دهن ایزانا
ا.ت: با بینیت نفس بکش
*ول کردن ایزانا
ایزانا: برگرد
ا.ت : ن
ایزانا: ی فرصت
ا.ت: هر چقدر بهت فرصت دادم خرابش کردی
ایزانا: خب حالا بیخیال
* برداشتن ا.ت و با سرعت رفتن به خانه عوض کردن لباسای ا.ت و خوابوندن ا.ت روی تخت روشن کردن بخاره پیچوندن پتو دور ا.ت و دراز کشیدن کنار او*
ایزانا: تو رو به انداره ی کهکشان دوست دارم
ا.ت: دیره
ایزانا: درکم کن
ا.ت: سعی کردم ولی تو خرابش کردی
ایزانا باشه ای گفت و از اتاق خارج شد ا.ت هم دید دل ایزانا شکست کرمش خارید داد زد
ا.ت: * داد زدن* کممممک
ایزانا با سرعت وارد شد
ایزانا: کی جرات کرده بهت دست بزنه بگیرم ۷۰ تا از خودش بسازم
ا.ت: * با داد* عاشق شدم
ایزانا: =/
ایزانا خندید و رفت سمت ا.ت و او رو بوسید
ا.ت:آخ چته
ایزانا:چرا با پسرا حرف میزنی
ا.ت:دوستامن
ایزانا: تو کجا و لیاقت ملکه من شدن کجا از برده هایی که دارمم الان کمتری
ا.ت: عه پس باشه بهتره الان با خداحافظی الان بهم خشامد بگی
تو رفتی بیرون هوا خیلی سرد بود تو هم از حرصت کت برنداشتی و گفتی بزار از سرما بمیرم
،،،نیم ساعت بعد،،،
نمیتونستی حوب ببینی و بدنت از سرما داشت یخ میزو
ویو ایزانا: شت ی ساعته دنبالشم کجاست پس
...: هه هه برده ات رو گم کردی ناراحتی؟
ایزانا: ا.ت
ا.ت: بل سرورم
ایزانا:لطفا اینطوری نکن
ا.ت: من دارم در حد خودم رفتار میکنم
*ایزانا بغلت میکنه و گریه میکنه
ایزانا: گومن گومن گومن لطفا تقصیر منه منه احمق
* گرفتن دهن ایزانا
ا.ت: با بینیت نفس بکش
*ول کردن ایزانا
ایزانا: برگرد
ا.ت : ن
ایزانا: ی فرصت
ا.ت: هر چقدر بهت فرصت دادم خرابش کردی
ایزانا: خب حالا بیخیال
* برداشتن ا.ت و با سرعت رفتن به خانه عوض کردن لباسای ا.ت و خوابوندن ا.ت روی تخت روشن کردن بخاره پیچوندن پتو دور ا.ت و دراز کشیدن کنار او*
ایزانا: تو رو به انداره ی کهکشان دوست دارم
ا.ت: دیره
ایزانا: درکم کن
ا.ت: سعی کردم ولی تو خرابش کردی
ایزانا باشه ای گفت و از اتاق خارج شد ا.ت هم دید دل ایزانا شکست کرمش خارید داد زد
ا.ت: * داد زدن* کممممک
ایزانا با سرعت وارد شد
ایزانا: کی جرات کرده بهت دست بزنه بگیرم ۷۰ تا از خودش بسازم
ا.ت: * با داد* عاشق شدم
ایزانا: =/
ایزانا خندید و رفت سمت ا.ت و او رو بوسید
۷.۸k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.