میخوامت

میخوامت
چویا و دازای ی سالی بود کنار هم تو آژانس کار میکردن امروز یه ماموریت ساده داشتن یه محل قتل


(دازای = _. چویا= +)

+هویی لنگات رو جمع کن بریم
_باشه کوتوله[با حالت کیوت]
+ببند اون دهنتو

*رفتن به محل قتل جای بزرگی بود و جنازه رو داخل انباری قایم کرده بودن دازای رفت جلو (برا بچ اینجا دازای ددی فیسه)

_چویا بمون عقب
+هوی تو منو ضعیف فرض کرد_
_چویا لطفا
+تچ

*چویا پشت دازای ایستاد دازای مرد رو چک کرد ببینه کامل مرده یا ن*
_بیا چویا
+بهم دستور نده

*رفتن جلو تر با ی مرد روانی رو برو میشدن ک با خودش تکرار مبکرد:من نکشتمش من نکشتمش

+هوی یارو چته...
_اون مرض اعصاب داره
+اوه روانی

*دازای تفنگ رو دراورد و زد تو کله یارو*
+هوی لنگ دراز چرا کشتیش

_ اون ی خطر برای جامعه اس

+چرا بهانه مرخرف...
*تکیه دادن چویا به دیوار*

+هوی لنگ دراز
*خم شدن سمت گردن چویا و بو کردن عطرش*

_این بو روانیم میکنه

+نکن مردم میان میبینن
_هاها هیچکس جاهای متروکه نمیاد

*ضربه زدن تو کله دازای*
+احمق دراز بی خاسیت
*بعد از ماموریت چویا رفت آژانس دازای رفت بار

_ی ویسکی و یخ ویسکی ۱۰۰ درصد بده

گارسون:چشم

گارسون ویسکی درخواستی او را اورد و دازای سر کشید چند پیک پشت سر هم تا اینکه بسیار بسیار مست شد هزینه رو پرداخت کرد و رفت به سمت آژانس*

+خب اینم ازین...

_آهه خیلی گرمه الان میمیرم

+هوی لنگ دراز چته

_به به کوتوله من!

+اسکل چته عوضی

*نزدیک شدن به چویا و نزیک کردن صورت بهش و کشیدن دست روی ران پاهاش*

_به به چه بویی چ بدنی

*قورت دادن آب دهان*

+ب...برو اونور لنگ دراز

_انقدر قد کوتاهی ک تو قلبم جا میشی

+ببند گاراژتو

_پس بیا ی جای دیگ رو باز کنیم

*سرخ شدن*+ بکش کنا

*دازای ولو شد روی شونه چویا*

_میشه بگی دوسم داری بغلم کنی ببوسی منو

+من مثل تو منحرف نیستم

*چرخاندن سر به سمت پنجره*

_باشه ولی من میگم دوست دارم

+باشه بلندشو قدت ده برابر منه ولو شدی رو من

*هیچ صدایی از دازای نشنید

+هوی

_...

+هاه ... منم دویت دارم

_عه اعتراف کرد

*شوت کردن دازای

_هاه اینبار خودت خواستی

*دازای بلند میشه چویا رو برمیداره و میبره اتاق

__________بچها اگه جنبه ندارید نخونید____________

*دازای کتش رو داراورد تمام بدنش بوی الکل میداد

+هوی فقط...

_فقط...؟

+آروم

_هه هه باشع

*دازای چویا رو بوسید چویا هم همراهی کرد دازای لباساش رو حین بوسیدن دارورد جدا شد *
*آروم لباسای چویا رو داورد و دوتاشون برهنه شدن^^

_اهه لعنتی
*دازای لمس های کوچیکی روی سینه چویا میکرد سینه چویا رو گاز میگرفت و چویا ناله میمرد قیافه چویا سرخ و عرق کرده و آشفته بود

_به به

*دازای دیک دوتاشون رو گرفت و برای خودش و چویا ج*ق زد

+همم آه لنگ دراز آرومتر
_دیره

*لنگ دراز قصه ما بالاخره ولش کرد خم شد سمت دیک چویا و براش سا*ک زد

_فکر میکردم طعمش بده ولی خب این متفاوته
*دازای چویا رو کج کرد و یه سره داخلش کرد

+آهه وحشی چته

_آخ چقدر تنکی الان کیرم بریده میشه

+تو الان مست و تحریکی تو خودت نیستی آهه آرومتر

*دازای ب حرفش گوش نداد و محکمتر ادامه داد دازای از چویا کشید بیرون

*چویا بیهوش شد و روی تخت ولو شد دازایم مست بود توی بغل چویا افتاد و دوتایی تا صب ولو بودن-_-*
دیدگاه ها (۳۵)

کمک عاشق شدم

خب شیپ درخواستی زیاد گذاشته بودم بزار شبپ مورد علاقه خودمم بزارم

جیش داری؟

HENTAI :: SUKUKU

قهوه تلخ پارت ۶۰ویو دازایچویا به سمت مرد رو به روش رفت. اول ...

هنتای :: سوکوکو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط