این شعر آدم رو کجا میبره

این شعر آدم رو کجا میبره؟!

بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسبهای چوبکی

خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن ماناترند

درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد و چاپلوس

روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است

کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود

باوجود سوز و سرمای شدید
ریزعلی پیراهن از تن می درید

تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت

گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترها به رنگ کاه بود

همکلاسی های درد و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار

بچه های دکه سیگار سرد
کودکان کوچک اما مرد مرد

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود

کاش می شد باز کوچک می شدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم

یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچ ها که بودش روی دوش

ای معلم نام و هم یادت بخیر
یاد درس آب و بابایت بخیر

ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشق ها را خط بزن
دیدگاه ها (۵)

دیگه آخرین راه حلی که برای لاغری به ذهنم میرسهخوردن مایع ظرف...

با گل رفتم بیمارستان نگهبان میگه گل برای مریضتون آوردین؟ گفت...

اقایونی که ابروهاشونو نازک برمیدارنتوجه داشته باشین که :الان...

گاهی دلم می خواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا.. گوشه ی دوری گم...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

به یاد سلمان هراتی، قیصرامین پور و طاهره صفارزاده

اولین دیدار

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط