در دلِ شب گوش دار از پشتِ در
در دلِ شب گوش دار از پشتِ در
میشناسی بانگِ پای رهگذر
گوش با آن گامِ نرم آواز کن
آن منم، در میزنم، در باز کن
چون گریزد در تو آن آهو نگاه
در پناهش گیر از سگهای راه!
در نگاهِ او سلامت میکنم
با سلامش احترامت میکنم
از درونِ چشمِ او میبینمت
بوسهها از روی و مو میچینمت
خون من در گونهٔ گلگون اوست
آتشِ سوزانِ من در خونِ اوست
آتشِ من در دلِ او روشن است
در نفسهایش نفسهای من است
تا نفس با همدلان آمیختم
صد بهارم، گرچه چون گل ریختم ...
میشناسی بانگِ پای رهگذر
گوش با آن گامِ نرم آواز کن
آن منم، در میزنم، در باز کن
چون گریزد در تو آن آهو نگاه
در پناهش گیر از سگهای راه!
در نگاهِ او سلامت میکنم
با سلامش احترامت میکنم
از درونِ چشمِ او میبینمت
بوسهها از روی و مو میچینمت
خون من در گونهٔ گلگون اوست
آتشِ سوزانِ من در خونِ اوست
آتشِ من در دلِ او روشن است
در نفسهایش نفسهای من است
تا نفس با همدلان آمیختم
صد بهارم، گرچه چون گل ریختم ...
۱۰.۱k
۱۹ دی ۱۴۰۰