پارت دوم
پارت دوم
صندلیِ چوبی رو که کنار تخت بود رو کمی نزدیک کردم و پشت دستم رو روی پیشونیش گذاشتم
گرمای زیادی از پیشونیش به دستم میخورد و این باعث بیشتر شدن نگرانیم میشد
دستم رو برداشتم و سراغ کیف بزرگ کرم رنگم رفتم تا برای بهتر شدن حالش دارو پیدا کنم
'ضربان قلبم بی جهت و الکی رفت بالا..
احساس گرما میکردم... ولی همچنان حس میکردم بدنم سرده
منتظر حرکت های بعدیش مونده بودم تا ببینم برای خوب شدنم چیکار میخواد بکنه
زیر چشمی بهش زل زده بودم و از ته دلم میخواستم که صورت و پوست صافش، رنگ چشماش و حالتشون، لب های خوش فرمش؛ همش مال من باشن!!
وقتی دیدم برگشته و به من نگاه میکنه چشمامو ازش دزدیدم و سرفه کوتاه و خشکی کردم'
"برگ های ظریف سبز کمرنگی از توی کیسه توریِ کوچیکی بیرون آوردم
دنبال لیوان آب گرمی میگشتم تا دمنوش خاصی درست کنم
از روی صندلی بلند شدم و به سمت در رفتم
از اتاق کمی بیرون رفتم و بلند صدا زدم: خانم یانگ..ممکنه لیوان کوچیکی آب گرم برام بیارین؟؟؟ ممنون میشم
صدای خانم یانگ از دور شنیده میشد: الان براتون میارم.!
«ممنون» آرومی گفتم و دوباره به داخل اتاق رفتم
دوباره روی صندلی نشستم و از اعلیحضرت خواستم تا برای معاینه داخل چشمش بهم خیره بشه
'این راحت ترین کاری بود که میتونست ازم بخواد انجام بدم!
بهش خیره شدم و چشم های خمارمو بهش دوختم
بند به بند چهره و بدنش رو انالیز میکردم و میزاشتم تا معاینه شو انجام بده
چند دقیقه ای گذشت و دیگه داشت صبرم لبریز میشد..
-چند روز دیگه خوب میشم؟!
سوالم رو با صدای ارومی پرسیدم و منتظر جوابش موندم'
"دستمو دوباره روی پیشونیش گذاشتم تا دمای بدنش رو برای بار دوم چک کنم: حدود سه چهار روز دیگه حالتون خیلی بهتر میشه!
صدای ورود خانم یانگ حواسم رو پرت کرد
صدای خانم یانگ شنیده شد: بفرمایید!
لیوان آب رو گرفتم و تعظیم ریزی نشون دادم
رفتنِ خانم یانگ رو تماشا کردم و در رو بستم
دوباره سمت تخت رفتم و کیسه توری رو توی دستم گرفتم
برگ های سبز رنگ رو توی آب گرم ریختم و منتظر موندم تا دم بکشه
لیوان رو روی میز کنار تخت گذاشتم و دوباره به سمت اعلیحضرت برگشتم
دستم رو روی شونهش گذاشتم و به آرومی به سمت پایین روی ارنجش حرکت دادم: درد زیادی توی این ناحیه هست؟
'سرمو اروم تکون دادم که بهش بفهمونم جایی که لمس میکنه درد میکنه
ولی با لمس های اروم و ریزش، دردم یادم میرفت!
امیدوار بودم که بتونم برای یک هفته آینده هر روز ببینمش..
حتی در حدی بودم که، میتونستم خودمو برای ماه ها به موش مردگی و مریضی بزنم..
اون بیش از حد توی زیبایی گذشته بود..'
صندلیِ چوبی رو که کنار تخت بود رو کمی نزدیک کردم و پشت دستم رو روی پیشونیش گذاشتم
گرمای زیادی از پیشونیش به دستم میخورد و این باعث بیشتر شدن نگرانیم میشد
دستم رو برداشتم و سراغ کیف بزرگ کرم رنگم رفتم تا برای بهتر شدن حالش دارو پیدا کنم
'ضربان قلبم بی جهت و الکی رفت بالا..
احساس گرما میکردم... ولی همچنان حس میکردم بدنم سرده
منتظر حرکت های بعدیش مونده بودم تا ببینم برای خوب شدنم چیکار میخواد بکنه
زیر چشمی بهش زل زده بودم و از ته دلم میخواستم که صورت و پوست صافش، رنگ چشماش و حالتشون، لب های خوش فرمش؛ همش مال من باشن!!
وقتی دیدم برگشته و به من نگاه میکنه چشمامو ازش دزدیدم و سرفه کوتاه و خشکی کردم'
"برگ های ظریف سبز کمرنگی از توی کیسه توریِ کوچیکی بیرون آوردم
دنبال لیوان آب گرمی میگشتم تا دمنوش خاصی درست کنم
از روی صندلی بلند شدم و به سمت در رفتم
از اتاق کمی بیرون رفتم و بلند صدا زدم: خانم یانگ..ممکنه لیوان کوچیکی آب گرم برام بیارین؟؟؟ ممنون میشم
صدای خانم یانگ از دور شنیده میشد: الان براتون میارم.!
«ممنون» آرومی گفتم و دوباره به داخل اتاق رفتم
دوباره روی صندلی نشستم و از اعلیحضرت خواستم تا برای معاینه داخل چشمش بهم خیره بشه
'این راحت ترین کاری بود که میتونست ازم بخواد انجام بدم!
بهش خیره شدم و چشم های خمارمو بهش دوختم
بند به بند چهره و بدنش رو انالیز میکردم و میزاشتم تا معاینه شو انجام بده
چند دقیقه ای گذشت و دیگه داشت صبرم لبریز میشد..
-چند روز دیگه خوب میشم؟!
سوالم رو با صدای ارومی پرسیدم و منتظر جوابش موندم'
"دستمو دوباره روی پیشونیش گذاشتم تا دمای بدنش رو برای بار دوم چک کنم: حدود سه چهار روز دیگه حالتون خیلی بهتر میشه!
صدای ورود خانم یانگ حواسم رو پرت کرد
صدای خانم یانگ شنیده شد: بفرمایید!
لیوان آب رو گرفتم و تعظیم ریزی نشون دادم
رفتنِ خانم یانگ رو تماشا کردم و در رو بستم
دوباره سمت تخت رفتم و کیسه توری رو توی دستم گرفتم
برگ های سبز رنگ رو توی آب گرم ریختم و منتظر موندم تا دم بکشه
لیوان رو روی میز کنار تخت گذاشتم و دوباره به سمت اعلیحضرت برگشتم
دستم رو روی شونهش گذاشتم و به آرومی به سمت پایین روی ارنجش حرکت دادم: درد زیادی توی این ناحیه هست؟
'سرمو اروم تکون دادم که بهش بفهمونم جایی که لمس میکنه درد میکنه
ولی با لمس های اروم و ریزش، دردم یادم میرفت!
امیدوار بودم که بتونم برای یک هفته آینده هر روز ببینمش..
حتی در حدی بودم که، میتونستم خودمو برای ماه ها به موش مردگی و مریضی بزنم..
اون بیش از حد توی زیبایی گذشته بود..'
۲۲.۸k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.