ماه من اینجا نیستی

ماه من! اینجا نیستی‌
تا دست بر شانه ات بگذارم
و سرما پلک هایش را ببندد.
هر شب اما، روی همان میز
که در سایه ی خیالم تنها مانده،
فنجانی شعر برایت می‌‌گذارم
و گوش می‌ سپارم
به سلام دری که باز می‌‌شود
به صدای پاهایی که می‌‌خرامند
و به هلهله ی شاد واژه ‌هایی
که گلویت را گرم می‌‌کنند.



دوشنبه شب اول بهمن ۱۳۹۷
ساعت بیست : سی و هفت دقیقه
۱۷۱۸
۱۷۰۳
دیدگاه ها (۱۲)

شنیدی میگن هوا دو نفره است😉 😍 دوشنبه شب اول بهمن ۱۳۹۷ساعت بی...

ننوشیده از جام چشم تو مستم خمار است میخانه ی من ، چه کردی.....

سخت آنجاست که فقط تو میمانی ویک دنیا خاطره....ساعت بیست و یک...

از همون پنج شیش سالگی که بابام گفت:همراه خانوم پرستار برو به...

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط