طرح لب های تو بر گونه ی من جا مانده
طرح لب های تو بر گونه ی من جا مانده
داغ این خاطره در بغض غزل ها مانده
رد پاهای تو و بدرقه ی چشمانم
آه سردیست که بر این دل شیدا مانده
آنچنان رفته ای از خاطره هایم_ گویا
یوسفی غافل از احوال زلیخا مانده
چمدان تو و یک جاده و چشمی نگران
در سکانسی که قلم غرق تماشا مانده
همه ی بودن تو سهم غزل هایم شد
غزل اینبار در این حادثه رسوا مانده
روزگاریست که از رفتن تو مبهوتم
دل _ پر از حسرت و تردید و معمّا مانده
کی شود صبح دل انگیز طلوع عشقت
نه پگاهی که دلم در شب یلدا مانده
همه ی حرف من اینست که در این مصرع
دل مجنون غزل در تب لیلا مانده...
#مرتضی_شاکری
💞 💞
داغ این خاطره در بغض غزل ها مانده
رد پاهای تو و بدرقه ی چشمانم
آه سردیست که بر این دل شیدا مانده
آنچنان رفته ای از خاطره هایم_ گویا
یوسفی غافل از احوال زلیخا مانده
چمدان تو و یک جاده و چشمی نگران
در سکانسی که قلم غرق تماشا مانده
همه ی بودن تو سهم غزل هایم شد
غزل اینبار در این حادثه رسوا مانده
روزگاریست که از رفتن تو مبهوتم
دل _ پر از حسرت و تردید و معمّا مانده
کی شود صبح دل انگیز طلوع عشقت
نه پگاهی که دلم در شب یلدا مانده
همه ی حرف من اینست که در این مصرع
دل مجنون غزل در تب لیلا مانده...
#مرتضی_شاکری
💞 💞
۳.۵k
۰۴ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.