(مامان ته:م ت)(بابای ته ب ت)
(مامان ته:م ت)(بابای ته ب ت)
ب ت :بسه دیگه تمومش کن زن
م ت*چیا تموم کنم تا درس نشی همینه که هس
ویو ته*
تو اتاقم بودم وداشتم از این صدا ها میمردم دلم میخواست بمیرم
تصمیم گرفتم فرار کنم و برم پیش کوک زندگی کنم(بچه ها کوک بهترین و تنها رفیق ته هست که از بچه گی باهم دوستای به شدتتتتتت صمیمی بودن)
حالم خیلی بد بود میخواستم برم قرصهای آرم بخش هاما را بخورم (پدر مادر ته نمیدونن ته افسردگی داره و قرص هاشا قایم میکنه)رفتم کلید کشویی که داروم هام توش بود را بردارم که تا پام را رو زمین گذاشتم چشمام تار شد و سیاهی مطلق
ویو مادر ته *
داشتیم دعوا میکردیم که از توی اتاق ته یه صدا ای اومد فورن رفتم بالا ودیدم ته روی زمین افتاده.
م ت*بودو بیا بالااااااا(با داد)
ب ت * چته دوباره ؟
ویو ب ت*
وقتی که ته روی زمین دیم فورا به سمتش رفتم بغلش کردم و فورا به سمت ماشین دویدم ته رو گذاشتم روی صندلی عقب و پام رو روی گاز فشار دادم وبه سرعت به سمت بیمارستان حرکت کردم.
*به وقتی که دکترا کاری ته را انجام دادن و دکتر از اتاق میاد بیرون*
ب ت*چیشد آقای دکتر حالش چطوره ؟
دکتر*حالش خوبه از فشار زیاد روحی این طوری شده
ته ویو*
پاشدم دیدم سرم بهم وصله دیگه آخرش بود سرما از دستم کندم و به سمت پنجره رفتم و از پله های فرار به سمت خونه ی کوک دویدم زیاد دور نبود بارون میومد شبیه موش آب کشیده شده بودم زنگا زدم
کوک ویو*
داشتم فیلم میدیدم تو فکر ته بودم خیلی وقت بود ندیده بودم خیلی دلم براش تنگ شده بود داشتم فک میکردن که صدای زنگ اومد دیدم ته بود شبیه موش آب کشیده شده بود
کوک*هی پسر بدو بیا بالا
ته*اومدم
*ته اومد بالا*
کوک*هی اینجا چیکار میکنی بیا بریم بهت لباس بدم (با تعجب)
ته*مرسی ولی اول باید برم یه دوش بگیرم
کوک*حتما
*ته رفت دوش گرفت اومد*
کوک*خوب بگو ببینم چی شده چرا انقد پکری خوبی؟
ته*راستش نه خودت که میدونی بابام ورشکست شده مامان بابام هروز دعوا دارن
منم خیی حالم بده قرص میخورم همین یه ساعت پیش از فشار غش کردم تو بیمارستان بهوش اومدم بعدش فرار کردم اومدم اینجا😁
کوک*هی چرا زود تر نیومدی الان دیگه نگران نباش میرم شام درس کنم
ته*مرسی منم میام کمکت
*شام که خوردن و بارون بند اومده*
کوک*نظرت چیه بریم پارکی که بچگی میرفتیم شاید حالت بهتر شه
و خماری🗿
ب ت :بسه دیگه تمومش کن زن
م ت*چیا تموم کنم تا درس نشی همینه که هس
ویو ته*
تو اتاقم بودم وداشتم از این صدا ها میمردم دلم میخواست بمیرم
تصمیم گرفتم فرار کنم و برم پیش کوک زندگی کنم(بچه ها کوک بهترین و تنها رفیق ته هست که از بچه گی باهم دوستای به شدتتتتتت صمیمی بودن)
حالم خیلی بد بود میخواستم برم قرصهای آرم بخش هاما را بخورم (پدر مادر ته نمیدونن ته افسردگی داره و قرص هاشا قایم میکنه)رفتم کلید کشویی که داروم هام توش بود را بردارم که تا پام را رو زمین گذاشتم چشمام تار شد و سیاهی مطلق
ویو مادر ته *
داشتیم دعوا میکردیم که از توی اتاق ته یه صدا ای اومد فورن رفتم بالا ودیدم ته روی زمین افتاده.
م ت*بودو بیا بالااااااا(با داد)
ب ت * چته دوباره ؟
ویو ب ت*
وقتی که ته روی زمین دیم فورا به سمتش رفتم بغلش کردم و فورا به سمت ماشین دویدم ته رو گذاشتم روی صندلی عقب و پام رو روی گاز فشار دادم وبه سرعت به سمت بیمارستان حرکت کردم.
*به وقتی که دکترا کاری ته را انجام دادن و دکتر از اتاق میاد بیرون*
ب ت*چیشد آقای دکتر حالش چطوره ؟
دکتر*حالش خوبه از فشار زیاد روحی این طوری شده
ته ویو*
پاشدم دیدم سرم بهم وصله دیگه آخرش بود سرما از دستم کندم و به سمت پنجره رفتم و از پله های فرار به سمت خونه ی کوک دویدم زیاد دور نبود بارون میومد شبیه موش آب کشیده شده بودم زنگا زدم
کوک ویو*
داشتم فیلم میدیدم تو فکر ته بودم خیلی وقت بود ندیده بودم خیلی دلم براش تنگ شده بود داشتم فک میکردن که صدای زنگ اومد دیدم ته بود شبیه موش آب کشیده شده بود
کوک*هی پسر بدو بیا بالا
ته*اومدم
*ته اومد بالا*
کوک*هی اینجا چیکار میکنی بیا بریم بهت لباس بدم (با تعجب)
ته*مرسی ولی اول باید برم یه دوش بگیرم
کوک*حتما
*ته رفت دوش گرفت اومد*
کوک*خوب بگو ببینم چی شده چرا انقد پکری خوبی؟
ته*راستش نه خودت که میدونی بابام ورشکست شده مامان بابام هروز دعوا دارن
منم خیی حالم بده قرص میخورم همین یه ساعت پیش از فشار غش کردم تو بیمارستان بهوش اومدم بعدش فرار کردم اومدم اینجا😁
کوک*هی چرا زود تر نیومدی الان دیگه نگران نباش میرم شام درس کنم
ته*مرسی منم میام کمکت
*شام که خوردن و بارون بند اومده*
کوک*نظرت چیه بریم پارکی که بچگی میرفتیم شاید حالت بهتر شه
و خماری🗿
۵.۳k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.