هیچ میدانی که شب شد من شدم دیوانه ات

هیچ میدانی که شب شد من شدم ، دیوانه ات
بی سر و سامان شدم اواره در ویرانه ات

هیچ میدانی که در قلبم شدی سلطان عشق
مست مِی بودم مرا راندی تو از میخانه ات

هیچ میدانی قسم خوردم که لیلایت شوم
مو پریشان کرده ای دانی شوم من شانه ات

خوب دانستی که من دیوانهء شهر توام
قصه ها گفتی تو بر من تا شدم افسانه ات

لحظه ای غافل شدم رفتی و تنها مانده ام
گم شدم یا گم نمودم من مسیر خانه ات

خوب فهمیدی که در قلبم حکومت میکنی
پر نمودم از شرابی ناب من پیمانه ات

رسم عاشق این نباشد دل ز دلبر بشکند
شب شد و من باز هم دیوانه ام ، دیوانه ات
دیدگاه ها (۲)

انسان ها دوبار میمیرندیکبار وقتی عشق به قلبشان شلیک می کندو ...

واوووو

دوستت دارم..چرایش پای تو،ممکنش کردم،محالش پای تومیگریزی از م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط