من نمی توانستم به او بگویم که با جنس مخالفش حرف نزند

من "نمی توانستم" به او بگویم که با جنس مخالفش حرف نزند
شوخی نکند، رفت و آمد نداشته باشد..
نمی توانستم بگویم میخواهم فقط مرا داشته باشد..
تنها کاری که از دستم برمی آمد این بود که
"سکوت" کنم و به رویم نیاورم که دلخور شده ام..
یک گوشه کِز میکردم و در جواب پرسش:«چیزی شده؟»
فقط می توانستم لبخند تلخی بزنم
و بگویم:«نه جانم!»
نمی شد به اوبگویم ماتمِ چشمهایم را ببیند،
معنی لبخند تلخم را بفهمد
و دستِ دلم را بگیرد و بهش بگوید ناراحت نباش..
من نمی توانستم به او بگویم :«فقط برای من باش»

او "خودش"باید می فهمید....
دیدگاه ها (۴۱)

شنیدید میگن «زندگی دیگه رنگ سابق رو نداره» ؟دانشمندان آلمانی...

من و آزردگی از عشق او؟ حاشا معاذ لله‏دلی کز مهر پر باشد، در ...

شما حق ,تحقیر دیگران را ندارید بعضی آدم هاسعی می کنند حقارت...

.دخترها با عشق اولشان، راحت و ساده تر هستندساده می پوشند...س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط