در درونت مهربان جور وجفایت را بکش

در درونت مهربان ٬ جور وجفایت را بکش
بازلبخندی بزن ٬ بغض صدایت را بکش

آن گره از روسری وا کن ٬ رها کن گیسوان
چشمِ بدبین و حسود خنده هایت را بکش

سرخیِ لبهای تو شد وامدار خون دل
خون به پا کن ٬ شاعرِ آن بوسه هایت را بکش

کشتیِ چشمان تو صد نوح و موسی را حریف
چون تو سکاندار عشقی ناخدایت را بکش

شال گردن در حضورت شد خجل از بودنش
دست ٬ در گردن ٬ غمِ سرد سرایت را بکش

چونکه بین ما دوتن یک پیرهن حایل شده
نازنین این حایلِ بس نابجایت را بکش

عطرِ گلهای بهاری گمشده در دامنت
وعده ی هر روزه و ترفندهایت را بکش

جان من بسیارگفتم ٬ گوش کردی یاکه نه؟
خواستی این «عندلیب» بینوایت را بکش

عاشقانه های #سعیدعندلیبی
دیدگاه ها (۱)

نیچه می گوید این وظیفه انسان نمو یافته است که به سرنوشت خویش...

سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانمرنگ رخساره خبر می‌دهد از ح...

⚜مادامی که سیب با چوب باریکش به درخت متصل استهمه عوامل در جه...

موفق باشید

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط