رویای عاشقانه
تو رویاهام هر وقت از هم دلخور میشدیم من میرفتم توی آشپزخونه و چایی دم میکردم...
میوه میشستم و قاچ میکردم و مرتب میچیدم تو بشقاب...
با هر تیکه از میوه ها یکی از دلخوریهامو زمزمه میکردم...
چایی رو می ریختم و با یه کاسه کشمش و چندتا خرما میومدم کنار میز کارت...
تو رویاهام لازم نبود حرفی بزنیم...
کنار هم میوه و چایی میخوردیم...
با هر تیکه از میوه ها یه ناراحتی رو میخوردیم و با شیرینی خرما و کشمش لحظه های شیرین زندگیمو مرور میکردیم...
تو رویاهام هیچوقت اشکای روی صورت خشکیده و بغض های فرو برده جا نداشت...
تو رویاهام تو هم دوستم داشتی...
#عشق
میوه میشستم و قاچ میکردم و مرتب میچیدم تو بشقاب...
با هر تیکه از میوه ها یکی از دلخوریهامو زمزمه میکردم...
چایی رو می ریختم و با یه کاسه کشمش و چندتا خرما میومدم کنار میز کارت...
تو رویاهام لازم نبود حرفی بزنیم...
کنار هم میوه و چایی میخوردیم...
با هر تیکه از میوه ها یه ناراحتی رو میخوردیم و با شیرینی خرما و کشمش لحظه های شیرین زندگیمو مرور میکردیم...
تو رویاهام هیچوقت اشکای روی صورت خشکیده و بغض های فرو برده جا نداشت...
تو رویاهام تو هم دوستم داشتی...
#عشق
۸.۵k
۰۲ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.