ترسناک انگیزشی قشنگ
*اون روز یکی از بهترین روز های عمرم بوده و هست،،وقتی که دستان هم را گرفته بودیم و چش در چشم بهم خیره شده بودیم ،،باهم زیر باران دراز کشیدیم،،یکی از گرون ترین غذا های رستوران مرکز شهر را خورده بودیم.*
*به مرکز خرید رفته بودیم و کلی وسایل و لباس ها ی کلاسیک خریدیم آخه هردوِمون عاشقه وایب کلاسیک بودیم.*
*من دَستت رو گرفتم و به سمت خودم کشوندم و محکم بغلت* *کردم،، گونه ی قرمز تورو بوسیدم و در همون لحظه بهت گفتم دوست دارم بست فرند من:))*
*"best friend"*
*Author: myself :)*
*به مرکز خرید رفته بودیم و کلی وسایل و لباس ها ی کلاسیک خریدیم آخه هردوِمون عاشقه وایب کلاسیک بودیم.*
*من دَستت رو گرفتم و به سمت خودم کشوندم و محکم بغلت* *کردم،، گونه ی قرمز تورو بوسیدم و در همون لحظه بهت گفتم دوست دارم بست فرند من:))*
*"best friend"*
*Author: myself :)*
۱۰.۹k
۱۸ خرداد ۱۴۰۱