p15
p15
تو همین فکرا بودم که ات اومد
+بیا نسکافت
_ممنون
+دایون برو تو اتاقت بازی کن
پی اسمش دایونه...اسم مورد علاقه ی من..÷باچه
دایون رفت...خواستم از زبون خود ات حرف بکشم
_شوهرت کجاست
+ازدواج نکردم
_پس اون مردی که باهاش رابطه داشتی چی
+من با هیچکس نبودم اگه اومدی بهم تهمت هرزه بودن بزنی بهتره مثل چهار ساله پیش بری و دیگه برنگردی
_نیومدم بهت بگم هرزه...سرم رو انداختم پایین
بعد چند ثانیه نتونستم تحمل کنم و گفتم
_هیچ میدونی چقدر عذاب میکشه..هیچ میدونی چه حرفایی بهش میزنن..میدونی بهش میگن حروم زاده.. هیچ میدونی بخاطر اینکه پدرشو ببینه تا صبح بیدار میمونه *داد
+اشک تو چشام جمع شده بود بغض کرده بودم با صدای بغض داری گفتم... اره..اره میدونم
_پس چرا نمیبریش پیش پدرش *داد
+ته *اروم
_جواب سوالمو بده *عصبی و چشماش رو گذاشته رو هم
+ته *اروم
_جواب سوالمو بده *داد
+پدرش نخواستششش*داد
+شروع کردم به گریه...پدرش همون موقع که تو شکمم بود نخواستش *داد توو..تو خودت نخواستیش *گریه تو باعث تمام اون حرفای دوستاشی..پدرش کسی بود که بخاطر ی هرزه ی دروغگو زنو بچش رو ول کرد..پدرش کسی بود که حتی عرضه نداشت بره دوربینای آزمایشگاه رو چک کنه
_ی.یعنی داری میگی..
+اره..اره پدرش خودتی..البته بودی دیگه نیستی چون عمرا بزارم بعد چهار سال بیای سراغش
_باید بریم دوباره آزمایش بدیم
+چی..نه نمیزارم
_اگه اینکارو نگنیم هرزه بودنت ثابت میشه
+باشه پس بریم
'ات ویو
قرار بود بریم آزمایش بدیم چون دایون نمیتونست تنها باشه به دوستم زنگ زدم بیاد..
دوستم از همه چیز خبر داره
شونه ی دایون رو برداشتم و ی تار مو رو برداشم و گذاشتم لای دستمال تا گم نشه
دوستم اومد..با ته رفتیم سمت آزمایشگاه
تو راه هیچ حرفی نزدیم...رسیدیم
پیاده شدیم و منتظر جواب آزمایش شدیم..
پرستار جواب آزمایش رو آورد...ته سریع برداشت و نگاش کرد
یهو قطره اشکی از چشمش چکید
تو همین فکرا بودم که ات اومد
+بیا نسکافت
_ممنون
+دایون برو تو اتاقت بازی کن
پی اسمش دایونه...اسم مورد علاقه ی من..÷باچه
دایون رفت...خواستم از زبون خود ات حرف بکشم
_شوهرت کجاست
+ازدواج نکردم
_پس اون مردی که باهاش رابطه داشتی چی
+من با هیچکس نبودم اگه اومدی بهم تهمت هرزه بودن بزنی بهتره مثل چهار ساله پیش بری و دیگه برنگردی
_نیومدم بهت بگم هرزه...سرم رو انداختم پایین
بعد چند ثانیه نتونستم تحمل کنم و گفتم
_هیچ میدونی چقدر عذاب میکشه..هیچ میدونی چه حرفایی بهش میزنن..میدونی بهش میگن حروم زاده.. هیچ میدونی بخاطر اینکه پدرشو ببینه تا صبح بیدار میمونه *داد
+اشک تو چشام جمع شده بود بغض کرده بودم با صدای بغض داری گفتم... اره..اره میدونم
_پس چرا نمیبریش پیش پدرش *داد
+ته *اروم
_جواب سوالمو بده *عصبی و چشماش رو گذاشته رو هم
+ته *اروم
_جواب سوالمو بده *داد
+پدرش نخواستششش*داد
+شروع کردم به گریه...پدرش همون موقع که تو شکمم بود نخواستش *داد توو..تو خودت نخواستیش *گریه تو باعث تمام اون حرفای دوستاشی..پدرش کسی بود که بخاطر ی هرزه ی دروغگو زنو بچش رو ول کرد..پدرش کسی بود که حتی عرضه نداشت بره دوربینای آزمایشگاه رو چک کنه
_ی.یعنی داری میگی..
+اره..اره پدرش خودتی..البته بودی دیگه نیستی چون عمرا بزارم بعد چهار سال بیای سراغش
_باید بریم دوباره آزمایش بدیم
+چی..نه نمیزارم
_اگه اینکارو نگنیم هرزه بودنت ثابت میشه
+باشه پس بریم
'ات ویو
قرار بود بریم آزمایش بدیم چون دایون نمیتونست تنها باشه به دوستم زنگ زدم بیاد..
دوستم از همه چیز خبر داره
شونه ی دایون رو برداشتم و ی تار مو رو برداشم و گذاشتم لای دستمال تا گم نشه
دوستم اومد..با ته رفتیم سمت آزمایشگاه
تو راه هیچ حرفی نزدیم...رسیدیم
پیاده شدیم و منتظر جواب آزمایش شدیم..
پرستار جواب آزمایش رو آورد...ته سریع برداشت و نگاش کرد
یهو قطره اشکی از چشمش چکید
۲۰.۵k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.