آدم یه وقتایی نفسش سنگین میشه
آدم یه وقتایی نفسش سنگین میشه
دلش تنگ...
یه وقتایی شب که میشه
غرق میشی تو این تاریکی
تو این تاریکی که آدم دیگه مجبور نیست
با کثافت این شهر سروکله بزنه
یه درد لذت بخشی می پیچه تو سینَت
انگار تک تک سلولات دارن داد میزنن
هوار میکشن
که فرار کن پاشو از اینجا
این آدما حتی سیاهی شبو هم لکه دار کردن
فرار کن یه جا ته یه جنگل پر از درختای بلند
تو تاریکی تو سکوت قلبتو
یه جایی بین درختا جا بذار
که اینجوری نیمه ی شب که میرسه یادش نیاد
چه حرفایی رو باید میزدی و نزدی
یادش نیاد تو گوش چند نفر باید فریاد میزدی
تو چشمای چند نفر باید با گستاخی خیره میشدی
و میذاشتی این کلمه های لعنتی
از ته هنجره ت بیرون بیاد
کلمه هایی که وقتی قورتشون میدی
مثل یه زهر تو کل بدنت پخش میشن
شب و روزت میشه سرطانِ کلمه هایی که هیچ وقت نگفتیشون
ولی میدونی...
شب که میشه آدم میگرده دنبال یه پادزهر
واسه این فکرا و دردا و این زهر لعنتی...
آخرش...
شب که میشه آدم به تو فکر میکنه....
دلش تنگ...
یه وقتایی شب که میشه
غرق میشی تو این تاریکی
تو این تاریکی که آدم دیگه مجبور نیست
با کثافت این شهر سروکله بزنه
یه درد لذت بخشی می پیچه تو سینَت
انگار تک تک سلولات دارن داد میزنن
هوار میکشن
که فرار کن پاشو از اینجا
این آدما حتی سیاهی شبو هم لکه دار کردن
فرار کن یه جا ته یه جنگل پر از درختای بلند
تو تاریکی تو سکوت قلبتو
یه جایی بین درختا جا بذار
که اینجوری نیمه ی شب که میرسه یادش نیاد
چه حرفایی رو باید میزدی و نزدی
یادش نیاد تو گوش چند نفر باید فریاد میزدی
تو چشمای چند نفر باید با گستاخی خیره میشدی
و میذاشتی این کلمه های لعنتی
از ته هنجره ت بیرون بیاد
کلمه هایی که وقتی قورتشون میدی
مثل یه زهر تو کل بدنت پخش میشن
شب و روزت میشه سرطانِ کلمه هایی که هیچ وقت نگفتیشون
ولی میدونی...
شب که میشه آدم میگرده دنبال یه پادزهر
واسه این فکرا و دردا و این زهر لعنتی...
آخرش...
شب که میشه آدم به تو فکر میکنه....
- ۴.۸k
- ۰۹ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط